روبوسی یا تف‌مالی؟

از بچگی علاقه‌ی زیادی به روبوسی داشتم. یعنی به نوعی بوسه می‌طلبیدم. البته هنوز هم این علاقه در من هست و زیاد در خانواده به

ادامه مطلب »

سرگذشت یا سرنوشت

پشت میز چوبی و روبروی پنجره‌ی چوبی خانه‌ی روستایی‌مان نشسته‌ام و با سمفونی قورباغه‌ها می‌نویسم. چقدر این پرده‌ی تور مانند کرم رنگ که برای جهزیه‌ی

ادامه مطلب »

سایه‌سار

۱۲:۲۵ |  صبح با سردرد از خواب بیدار شدم. از آن سردردهای یک طرفه که بسیار کلافه‌کننده است. دو بار بیدار شدم و باز بخاطر

ادامه مطلب »

سرگردانی

می‌خواستم یکی از همین روزها برای خودم کسی شوم. می‌خواستم بگویم خب دیگر چه خبر؟ هنوز کتابی ننوشتی؟ و به خودم بگویم کتاب؟ مگر کتاب

ادامه مطلب »

سالِ تازه

∞ سال جدید هم همینطور آرام آمد و گفت بفرمایید وارد شوید. راستش خودش به زور ما را توی خود کشید و اجازه نداد خودمان

ادامه مطلب »

کیمیاگر

نمی‌دانم چرا امروز برای نوشتن دل دل می‌کنم. شاید چون آخرین روز سال است یک حس غریبی دارم. اولین کاری که صبح بعد از بیدار

ادامه مطلب »

یک روز خاص

چند وقت پیش دوشنبه‌ها با خودم قرار گذاشتم که بیرون بروم. دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها روزهای موردعلاقه‌ام است. هفته‌ی پیش که متوجه شدم ۲۸ام دوشنبه است

ادامه مطلب »

تلنگر

✓ امروز سعی کردم زودتر بیایم و بنویسم. همیشه که نباید منتظر شب ماند. باید روز نوشت و ادامه داد. آنقدر که نوشتن از سر

ادامه مطلب »

پرباری

امروز شبیه جمعه نبود. شبیه بقیه‌ی روزهای هفته بود. از اینکه جمعه هم شبیه بقیه‌ی روزها باشد خوب است. ماه رمضان رنگ و بوی ویژه‌ای

ادامه مطلب »

روبوسی یا تف‌مالی؟

از بچگی علاقه‌ی زیادی به روبوسی داشتم. یعنی به نوعی بوسه می‌طلبیدم. البته هنوز هم این علاقه در من هست و زیاد در خانواده به

ادامه مطلب »

سرگذشت یا سرنوشت

پشت میز چوبی و روبروی پنجره‌ی چوبی خانه‌ی روستایی‌مان نشسته‌ام و با سمفونی قورباغه‌ها می‌نویسم. چقدر این پرده‌ی تور مانند کرم رنگ که برای جهزیه‌ی

ادامه مطلب »

سایه‌سار

۱۲:۲۵ |  صبح با سردرد از خواب بیدار شدم. از آن سردردهای یک طرفه که بسیار کلافه‌کننده است. دو بار بیدار شدم و باز بخاطر

ادامه مطلب »

سرگردانی

می‌خواستم یکی از همین روزها برای خودم کسی شوم. می‌خواستم بگویم خب دیگر چه خبر؟ هنوز کتابی ننوشتی؟ و به خودم بگویم کتاب؟ مگر کتاب

ادامه مطلب »

سالِ تازه

∞ سال جدید هم همینطور آرام آمد و گفت بفرمایید وارد شوید. راستش خودش به زور ما را توی خود کشید و اجازه نداد خودمان

ادامه مطلب »

کیمیاگر

نمی‌دانم چرا امروز برای نوشتن دل دل می‌کنم. شاید چون آخرین روز سال است یک حس غریبی دارم. اولین کاری که صبح بعد از بیدار

ادامه مطلب »

یک روز خاص

چند وقت پیش دوشنبه‌ها با خودم قرار گذاشتم که بیرون بروم. دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها روزهای موردعلاقه‌ام است. هفته‌ی پیش که متوجه شدم ۲۸ام دوشنبه است

ادامه مطلب »

تلنگر

✓ امروز سعی کردم زودتر بیایم و بنویسم. همیشه که نباید منتظر شب ماند. باید روز نوشت و ادامه داد. آنقدر که نوشتن از سر

ادامه مطلب »

پرباری

امروز شبیه جمعه نبود. شبیه بقیه‌ی روزهای هفته بود. از اینکه جمعه هم شبیه بقیه‌ی روزها باشد خوب است. ماه رمضان رنگ و بوی ویژه‌ای

ادامه مطلب »