داستانک

فقط برای خودم

خودم خواستم برود. چه فرقی داشت بالاخره خودش یک روز می‌خواست برود. خواستم خیال خودم را راحت کنم. خواستم تنهایی را عمیقن حس کنم. مثل

ادامه مطلب »
امام

دویدن برای رهایی

دویدم. آنقدر دویدم که از نفس افتادم. کسی دور و برم نبود. انگار در یک برهوت گیر افتاده بودم. هنوز باید می‌ماندم. شاید این آخرین

ادامه مطلب »
دو دوست

اشتباه گرفتی

خوب می‌دانم مرا با کس دیگری اشتباه گرفته اما با او گرم می‌گیرم. انگار کس دیگری در درونم اصرار دارد مرا دوست او معرفی کند.

ادامه مطلب »

سزای کتک زدن‌ها

همه کتکم می‌زنند، انگار نه انگار من نیز دردم می‌گیرد. هر کجا که بروم همه جور دیگری نگاهم می‌کنند. کاش میشد پیش صاحب قبلی‌ام برگردم.

ادامه مطلب »

دنیایی دیگر

دمی از او جدا شدم. می‌رفتم و ایستاده بود. ناگهان دیدم فرسخ‌ها با او فاصله دارم. صدایش کردم اما انگار دیگر صدایم شنیده نمی‌شد. آنقدر

ادامه مطلب »

بازگشت

اولین قدم را میان بوته‌های خاردار برداشتم. خارها به لباسم می‌چسبیدند و از سرعتم می‌کاستند. نگاهم به ته مسیر بود. یاد استادی افتادم که خیلی

ادامه مطلب »

فقط برای خودم

خودم خواستم برود. چه فرقی داشت بالاخره خودش یک روز می‌خواست برود. خواستم خیال خودم را راحت کنم. خواستم تنهایی را عمیقن حس کنم. مثل

ادامه مطلب »
امام

دویدن برای رهایی

دویدم. آنقدر دویدم که از نفس افتادم. کسی دور و برم نبود. انگار در یک برهوت گیر افتاده بودم. هنوز باید می‌ماندم. شاید این آخرین

ادامه مطلب »
دو دوست

اشتباه گرفتی

خوب می‌دانم مرا با کس دیگری اشتباه گرفته اما با او گرم می‌گیرم. انگار کس دیگری در درونم اصرار دارد مرا دوست او معرفی کند.

ادامه مطلب »

سزای کتک زدن‌ها

همه کتکم می‌زنند، انگار نه انگار من نیز دردم می‌گیرد. هر کجا که بروم همه جور دیگری نگاهم می‌کنند. کاش میشد پیش صاحب قبلی‌ام برگردم.

ادامه مطلب »

دنیایی دیگر

دمی از او جدا شدم. می‌رفتم و ایستاده بود. ناگهان دیدم فرسخ‌ها با او فاصله دارم. صدایش کردم اما انگار دیگر صدایم شنیده نمی‌شد. آنقدر

ادامه مطلب »

بازگشت

اولین قدم را میان بوته‌های خاردار برداشتم. خارها به لباسم می‌چسبیدند و از سرعتم می‌کاستند. نگاهم به ته مسیر بود. یاد استادی افتادم که خیلی

ادامه مطلب »