روزهای بیمحتوا
روی فرش اتاقم نشسته بودم و لپ تاپ را روی تختم گذاشتم و روشنش کردم. در حال لود شدن بود که از پنجره چشمم به
روی فرش اتاقم نشسته بودم و لپ تاپ را روی تختم گذاشتم و روشنش کردم. در حال لود شدن بود که از پنجره چشمم به
تمام کلماتم سوختند. دنبال دریایم اما مسیرم به بیابان ختم میشود. آب میخواهم تا میزان این سوختگی را کم کنم. میدانم کار از کار گذشته
۱. اینکه دیروز نیامدم و ننوشتم را به حساب تنبلیام بگذار. بله میگویم بگذار چون ما آدمها تنبلی در ذاتمان است و گاهی حتا حوصله
۱. امروز پدرِ خواب را در آوردم. انگار نیمی از روز را خواب بودم و کار بخصوصی انجام ندادم. جز نوشتن صفحات صبحگاهی، انجام چالش
۱. نوشتن راه نجاتیست تا بتوانیم به پرواز درآییم. اما چطور میتوان خود را از همه چیز و همهکس جدا ساخت. ۲. کتاب سمزدایی دوپامین
-اصلن چرا باید یادداشت روزانه بنویسم؟ راستش انگاری هر روزم تکراریه. + یادداشت روزانه یه تمرینه تا بتونی برای نوشتن متنهای مهم و جدی آماده
در دنیای گیجی پرسه میزنم. گاه گنگم گاه از شفافیت لبریز. هنوز هم نمیدانم کی قرار است بعضی کارهایم را شروع کنم. مدام منتظر یک
امروز خیلی اتفاقی در یوتیوب ویدیویی دیدم که به چند خارجی فیلمی از کنسرت محسن یگانه را نشان داده بودند و آنها واکنشهای خاصی داشتند.
امروز تند و کند گذشت. امروز را دوست داشتم. شبیه مه بود، هنگامی که منظرهی مقابلت را خوب نمیبینی. شبیه نسیم بود وقتی آرام صورتت
تا آمدم شروع به نوشتن کنم ناگاه صدای باران را شنیدم. باران که چه عرض کنم، رگباریست که بر زمین میکوبد. زمین هم آخ نمیگوید
روی فرش اتاقم نشسته بودم و لپ تاپ را روی تختم گذاشتم و روشنش کردم. در حال لود شدن بود که از پنجره چشمم به
تمام کلماتم سوختند. دنبال دریایم اما مسیرم به بیابان ختم میشود. آب میخواهم تا میزان این سوختگی را کم کنم. میدانم کار از کار گذشته
۱. اینکه دیروز نیامدم و ننوشتم را به حساب تنبلیام بگذار. بله میگویم بگذار چون ما آدمها تنبلی در ذاتمان است و گاهی حتا حوصله
۱. امروز پدرِ خواب را در آوردم. انگار نیمی از روز را خواب بودم و کار بخصوصی انجام ندادم. جز نوشتن صفحات صبحگاهی، انجام چالش
۱. نوشتن راه نجاتیست تا بتوانیم به پرواز درآییم. اما چطور میتوان خود را از همه چیز و همهکس جدا ساخت. ۲. کتاب سمزدایی دوپامین
-اصلن چرا باید یادداشت روزانه بنویسم؟ راستش انگاری هر روزم تکراریه. + یادداشت روزانه یه تمرینه تا بتونی برای نوشتن متنهای مهم و جدی آماده
در دنیای گیجی پرسه میزنم. گاه گنگم گاه از شفافیت لبریز. هنوز هم نمیدانم کی قرار است بعضی کارهایم را شروع کنم. مدام منتظر یک
امروز خیلی اتفاقی در یوتیوب ویدیویی دیدم که به چند خارجی فیلمی از کنسرت محسن یگانه را نشان داده بودند و آنها واکنشهای خاصی داشتند.
امروز تند و کند گذشت. امروز را دوست داشتم. شبیه مه بود، هنگامی که منظرهی مقابلت را خوب نمیبینی. شبیه نسیم بود وقتی آرام صورتت
تا آمدم شروع به نوشتن کنم ناگاه صدای باران را شنیدم. باران که چه عرض کنم، رگباریست که بر زمین میکوبد. زمین هم آخ نمیگوید
آخرین دیدگاهها