زندگی در پیشرو
هیچوقت دوست ندارم نوشتهام را با جملاتی نصیحتگونه شروع کنم اما خب چه کنم گاهی اینطوری میشود. هر چه در ذهنم داشتم برای نوشتن پرپر
هیچوقت دوست ندارم نوشتهام را با جملاتی نصیحتگونه شروع کنم اما خب چه کنم گاهی اینطوری میشود. هر چه در ذهنم داشتم برای نوشتن پرپر
کمبود خواب دیروز را امروز جبران کردم. صبح ساعت حدودن ۸:۳۰ بیدار شدم. صبحانه خوردم و نوشتم. دوباره خوابی بهاری چشمانم را گرم کرد. خودم
قهوهی دیروز غروب که در آموزشگاه خوردم کار خودش را کرد و من تمام دیشب تا صبح خوابم نبرد که نبرد. عادت ندارم قهوه بخورم
۱. اینکه بتوانی از هر جایی که هستی فاصله بگیری و به خودت نزدیک شوی خیلی خوب است. اما ما آدمها نمیتوانیم اینگونه پیش برویم
روزهای پربار را دوست دارم. روزهایی که بیشتر تلاش میکنم. پرانرژی هستم و دلم میخواهد همه کار بکنم. بهتر مینویسم، بهتر کتاب میخوانم و امیدی
۱. امروز مصرعی از سعدی مدام در سرم میپیچد: «مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم» ۲. چند روزی است غزلهای سعدی را
۱. نوشتن را شروع میکنم. گاهی همین شروع هم سخت میشود. همین که بخواهی دو کلمه بنویسی و ادامه دهی. همین که متمرکز کلمات را
امروزم با ورزش شروع شد. بعد از یک ما و نیم دوباره باشگاه رفتم و به نظرم یکی از مهمترین کارهایی که یک نویسنده یا
دیروز در سبزی جنگل گم بودم و امروز در آبی آسمان. انگار این روزهای بهاری بیشتر دلم میخواهد از خانه بیرون بزنم و بروم و
امروز تصمیم گرفتم نیم ساعت در پارک پیادهروی کنم و بعد به کافهای در همان نزدیکی بروم و یک ساعت نوشتن را آنجا تجربه کنم.
هیچوقت دوست ندارم نوشتهام را با جملاتی نصیحتگونه شروع کنم اما خب چه کنم گاهی اینطوری میشود. هر چه در ذهنم داشتم برای نوشتن پرپر
کمبود خواب دیروز را امروز جبران کردم. صبح ساعت حدودن ۸:۳۰ بیدار شدم. صبحانه خوردم و نوشتم. دوباره خوابی بهاری چشمانم را گرم کرد. خودم
قهوهی دیروز غروب که در آموزشگاه خوردم کار خودش را کرد و من تمام دیشب تا صبح خوابم نبرد که نبرد. عادت ندارم قهوه بخورم
۱. اینکه بتوانی از هر جایی که هستی فاصله بگیری و به خودت نزدیک شوی خیلی خوب است. اما ما آدمها نمیتوانیم اینگونه پیش برویم
روزهای پربار را دوست دارم. روزهایی که بیشتر تلاش میکنم. پرانرژی هستم و دلم میخواهد همه کار بکنم. بهتر مینویسم، بهتر کتاب میخوانم و امیدی
۱. امروز مصرعی از سعدی مدام در سرم میپیچد: «مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم» ۲. چند روزی است غزلهای سعدی را
۱. نوشتن را شروع میکنم. گاهی همین شروع هم سخت میشود. همین که بخواهی دو کلمه بنویسی و ادامه دهی. همین که متمرکز کلمات را
امروزم با ورزش شروع شد. بعد از یک ما و نیم دوباره باشگاه رفتم و به نظرم یکی از مهمترین کارهایی که یک نویسنده یا
دیروز در سبزی جنگل گم بودم و امروز در آبی آسمان. انگار این روزهای بهاری بیشتر دلم میخواهد از خانه بیرون بزنم و بروم و
امروز تصمیم گرفتم نیم ساعت در پارک پیادهروی کنم و بعد به کافهای در همان نزدیکی بروم و یک ساعت نوشتن را آنجا تجربه کنم.
آخرین دیدگاهها