جنگلِ پاییزی
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
اگر می توانستیم دیوار ها را در نوردیم چه میشد؟ مثلا وقتی از کنار خانه ها و ساختمان ها رد می شدیم توی خانه را
پیرمرد با تاپ سفید بندکی و شلواری طوسی رنگ از اتاق بیرون آمد. وسط سرش بی مو شده بود و تنها در دور تا دور
تا به حال شده یک عکس تو را وارد یک داستان کند. چنان که خیال کنی وارد محیطی شدی که عکس در آن مکان گرفته
حدودا یک سال و نیمش بود که هر چه مداد رنگی در کمدم داشتم را مقابلش گذاشتیم. مداد رنگی ها را می گرفت و به
خیلی وقت ها عکاسی به من روایتی برای نوشتن می دهد. وقتی دوربین به دست دارم حتی وقت هایی که دوربینم همراهم نیست دنبال سوژه
باران می بارد. وسط تابستان بهتر از این نمی شود. صدایی که از پنجره ی اتاقم شنیده می شود، صدایی ست که در پاییز گوش
شنیدی به بچه ها می گویند تو چه نازی، گل پیازی… در واقع بخاطر زیبایی گل پیاز این نسبت را به کار می برند. پدر
به حیاط رفته بودم تا یاس هایی که روز زمین ریخته بود را جمع کنم و آن ها را لای دفترم بگذارم تا عطرشان هنگام
محو شده بودم، محو هوای تازه و عطر گل های وحشی. محو صدای دلنشین رودخانه وقتی به سنگ هایی که در گذرش بودند با شدت
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
اگر می توانستیم دیوار ها را در نوردیم چه میشد؟ مثلا وقتی از کنار خانه ها و ساختمان ها رد می شدیم توی خانه را
پیرمرد با تاپ سفید بندکی و شلواری طوسی رنگ از اتاق بیرون آمد. وسط سرش بی مو شده بود و تنها در دور تا دور
تا به حال شده یک عکس تو را وارد یک داستان کند. چنان که خیال کنی وارد محیطی شدی که عکس در آن مکان گرفته
حدودا یک سال و نیمش بود که هر چه مداد رنگی در کمدم داشتم را مقابلش گذاشتیم. مداد رنگی ها را می گرفت و به
خیلی وقت ها عکاسی به من روایتی برای نوشتن می دهد. وقتی دوربین به دست دارم حتی وقت هایی که دوربینم همراهم نیست دنبال سوژه
باران می بارد. وسط تابستان بهتر از این نمی شود. صدایی که از پنجره ی اتاقم شنیده می شود، صدایی ست که در پاییز گوش
شنیدی به بچه ها می گویند تو چه نازی، گل پیازی… در واقع بخاطر زیبایی گل پیاز این نسبت را به کار می برند. پدر
به حیاط رفته بودم تا یاس هایی که روز زمین ریخته بود را جمع کنم و آن ها را لای دفترم بگذارم تا عطرشان هنگام
محو شده بودم، محو هوای تازه و عطر گل های وحشی. محو صدای دلنشین رودخانه وقتی به سنگ هایی که در گذرش بودند با شدت
آخرین دیدگاهها