نامه به نوشتن
سلام نوشتن عزیز من با تو یاد گرفتم چطور حرفهایم را بزنم. میدانی که هیچگاه نمیتوانم فراموشت کنم. از الف تا ی مسیرم را با
سلام نوشتن عزیز من با تو یاد گرفتم چطور حرفهایم را بزنم. میدانی که هیچگاه نمیتوانم فراموشت کنم. از الف تا ی مسیرم را با
یکم سپتامبر روز نامهنگاری بود و من دقیقن روز قبلش تصمیم گرفتم بعد از مدتها عکاسی کنم. وارد کمد مخفی اتاقم شدم. همینطور که آنجا
سلام سارا جان این روزها زیاد با خودم فکر میکنم. دربارهی خودم، دربارهی آدمهای مختلف و طرز فکرهای متفاوتشان. میدانی هر کدام از ما در
سلام سارا میدانم که قرارمان این بود که یک روز در میان برای هم نامه بنویسیم اما امروز صبح که نامهات را خواندم چیزی در
من اعتراف میکنم… خیلی از اوقات خودم را آنطور که باید نشناختم. آنطور که باید و شاید باور نداشتم که در درونم چیزهایی نهفته است
سلام سارا جان وقتی پیشنهاد نامه نگاری را به تو دادم یاد گذشته افتادم. پارسال با دوستم قرار گذاشته بودیم که هر روز برای همدیگر
برنده آن کسیست که هر چه جلوی راهش را بگیرند او همچنان از نو آغاز میکند و غر نمیزند و نمیگوید که باید دوباره بروم.
این نامه را دارم برایت تایپ می کنم. نه نامه هایم را می بینی و نه حالی می پرسی. صدای آتش گرفتن چیزی را از
مدتی ست که تصمیم گرفتم در قالب نامه یادداشت های روزانه ام را بنویسم. این کار را زمانی که می خواستم مسافرت بروم شروع کردم.
سوال می پرسم اما نمی دانم چرا پاسخ نمی دهی… چرا تظاهر می کنی که زیستن در این دنیا مشقاتی ندارد؟چرا پنهان کارانه دنبال کاری
سلام نوشتن عزیز من با تو یاد گرفتم چطور حرفهایم را بزنم. میدانی که هیچگاه نمیتوانم فراموشت کنم. از الف تا ی مسیرم را با
یکم سپتامبر روز نامهنگاری بود و من دقیقن روز قبلش تصمیم گرفتم بعد از مدتها عکاسی کنم. وارد کمد مخفی اتاقم شدم. همینطور که آنجا
سلام سارا جان این روزها زیاد با خودم فکر میکنم. دربارهی خودم، دربارهی آدمهای مختلف و طرز فکرهای متفاوتشان. میدانی هر کدام از ما در
سلام سارا میدانم که قرارمان این بود که یک روز در میان برای هم نامه بنویسیم اما امروز صبح که نامهات را خواندم چیزی در
من اعتراف میکنم… خیلی از اوقات خودم را آنطور که باید نشناختم. آنطور که باید و شاید باور نداشتم که در درونم چیزهایی نهفته است
سلام سارا جان وقتی پیشنهاد نامه نگاری را به تو دادم یاد گذشته افتادم. پارسال با دوستم قرار گذاشته بودیم که هر روز برای همدیگر
برنده آن کسیست که هر چه جلوی راهش را بگیرند او همچنان از نو آغاز میکند و غر نمیزند و نمیگوید که باید دوباره بروم.
این نامه را دارم برایت تایپ می کنم. نه نامه هایم را می بینی و نه حالی می پرسی. صدای آتش گرفتن چیزی را از
مدتی ست که تصمیم گرفتم در قالب نامه یادداشت های روزانه ام را بنویسم. این کار را زمانی که می خواستم مسافرت بروم شروع کردم.
سوال می پرسم اما نمی دانم چرا پاسخ نمی دهی… چرا تظاهر می کنی که زیستن در این دنیا مشقاتی ندارد؟چرا پنهان کارانه دنبال کاری
آخرین دیدگاهها