∞ سال جدید هم همینطور آرام آمد و گفت بفرمایید وارد شوید. راستش خودش به زور ما را توی خود کشید و اجازه نداد خودمان هر وقت دلمان خواست واردش شویم.
∞ برداشتن دفتر تازه برای نوشتن همیشه برایم لذتبخش است. مخصوصن اگر ماه جدید یا سال جدید باشد و دفتر جدید هم به آن اضافه شود. اولین روز بهار صفحات صبحگاهی هم توی دفتر جدید نوشته شد.
∞ کتاب آبنبات هلدار را شروع کردم. طنز شیرینی داشت و به دلم نشست. نفهمیدم کی به صفحهی ۵۵ رسیدم. کلمهای در کتاب دیدم که برایم جالب بود: «خبرتاز» که همان خبرچینی کردن است.
∞ روز اول سال برای ریحانه تقیزاده نامه نوشتم و انگار با نامه نوشتن قشنگ میتوانم حسم را منتقل کنم.
∞ به نظرم هر کسی باید اول از همه خودش را در اولویت قرار دهد. من هم امسال بیشتر حواسم به این قضیه است.
∞ فهرستوار کارهایی که امروز انجام دادم را نوشتم و حساب کتابی کردم. به نظرم اینطوری راحتتر میتوانم سمت نوشتم بیایم و دیگر سخت نگیرم.
∞ جلسهی آخر سایت نویسنده برگزار شد. دلم میخواست این دوره همینطور ادامه داشته باشد چون یکی از بهترین دورههایی بود که شرکت کردم و خیلی نکات خوبی برای وبگاهم یاد گرفتم. امید که با برنامهریزی همه را عملی کنم. چون دلم نمیخواهد سایت من هم به قبرستان وب فارسی کشیده شود. زنده ماندن وبگاهم یکی از مهمترین دستاوردهایم میتواند باشد. چون اینجا من همراه با نوشتن بسیار میآموزم.
∞ به روستا رفتیم برای دیدار با مادربزرگ و پدربزرگ. همیشه عیدی گرفتن از آنها برایم حس خوبی دارم. به من هنوز هم عیدی میدهند و خب این خیلی جذاب است :)) از آنهایی که قیافه میگیرند و میگویند دیگر بزرگ شدهاند و عیدی نمیخواهند خوشم نمیآید. من اگر پیر هم شوم و به من عیدی بدهند باز هم با ذوقِ کودک درونم آن را برمیدارم.
∞ دوستی دارم که سال آخر پزشکی است و حدودن یک سال میشود که میخواهیم برای عکاسی از او بیرون برویم اما انقدر سرش شلوغ است که به زور وقت گیر میآورد. فکر کنم سه چهار بار وقت داشت و به من میگفت. گاهی من نبودم و دو بار هم بخاطر باران نتوانستیم برویم. امروز دوباره گفت و هوا بارانی است. نمیدانم باران فردا بند میآید یا نه اما ای خدا امیدمان را این بار ناامید نکن. باران رحمت است اما خب کمی خورشید بیاور تا طلسم این عکاسی بشکند.
آخرین دیدگاهها