عاشقانه ها

لباس عشق را به تن کن

می‌دانی گاهی اوقات عشق را زیر پوست شب حس می‌کنم. عشق شبیه لباسی‌ست که باید به تن آدمی بیاید. باید بفهمی آیا این لباسی که

ادامه مطلب »

عشقی در میان کلمات

باید با من حرف می‌زدی من محتاج یک جمله بودم جمله‌ای از تو که مرا از آغوشِ زنجیرهای ننوشتن، برهاند. باید با من حرف می‌زدی

ادامه مطلب »

ماهیِ دریای تو

توری که به دنباله ی لباست وصل هست را جمع می کنی و به سمتش می روی. او با توری بزرگ کنار دریا مشغول ماهیگیری

ادامه مطلب »

کاش برگردی…

هر زمان که برگردی دیر نیست. دیروز که تمام نامه هایت را از توی صندوقچه ی خاطراتم بیرون کشیدم، مدام چیزی در قلبم می گفت

ادامه مطلب »

لباس عشق را به تن کن

می‌دانی گاهی اوقات عشق را زیر پوست شب حس می‌کنم. عشق شبیه لباسی‌ست که باید به تن آدمی بیاید. باید بفهمی آیا این لباسی که

ادامه مطلب »

عشقی در میان کلمات

باید با من حرف می‌زدی من محتاج یک جمله بودم جمله‌ای از تو که مرا از آغوشِ زنجیرهای ننوشتن، برهاند. باید با من حرف می‌زدی

ادامه مطلب »

ماهیِ دریای تو

توری که به دنباله ی لباست وصل هست را جمع می کنی و به سمتش می روی. او با توری بزرگ کنار دریا مشغول ماهیگیری

ادامه مطلب »

کاش برگردی…

هر زمان که برگردی دیر نیست. دیروز که تمام نامه هایت را از توی صندوقچه ی خاطراتم بیرون کشیدم، مدام چیزی در قلبم می گفت

ادامه مطلب »