دیالوگ ها

گفتگوی پدربزرگ و نوه

پدربزرگ: این همه صدات زدم، کجا بودی؟ اون عصا رو بده به من. نوه: مشغول کارم بودم اصلا نشنیدم. حالا چکارم داشتید؟ بگید. پدربزرگ: بشین،

ادامه مطلب »

گفتگو با بینی

عطر گل محمدی به مشامم می رسد و دلم می خواهد آن را نفس بکشم و از بینی به درون ریه هایم ببرم. داشتم با

ادامه مطلب »

گفتگوی پدربزرگ و نوه

پدربزرگ: این همه صدات زدم، کجا بودی؟ اون عصا رو بده به من. نوه: مشغول کارم بودم اصلا نشنیدم. حالا چکارم داشتید؟ بگید. پدربزرگ: بشین،

ادامه مطلب »

گفتگو با بینی

عطر گل محمدی به مشامم می رسد و دلم می خواهد آن را نفس بکشم و از بینی به درون ریه هایم ببرم. داشتم با

ادامه مطلب »