رئیس خودت باش!
تا به حال دوست داشتی رئیس خودت باشی؟ اینکه قرار نباشد برای کارت به کسی جواب پس بدهی. باید بگویم کارفرمای خود بودن بسیار لذت
تا به حال دوست داشتی رئیس خودت باشی؟ اینکه قرار نباشد برای کارت به کسی جواب پس بدهی. باید بگویم کارفرمای خود بودن بسیار لذت
معلوم است آدم اگر جای خودش نباشد قطعا جای دیگران هم نمی تواند باشد. حتما می گویی جای خودمان بودن یعنی چه؟ یعنی بتوانی خودت
بعضی اوقات خیلی برای نوشتن هیجان زده ام اما بیشتر اوقات با تلاش شروع می کنم تا دور نشوم. این اتفاق حتی برای نویسندگان بزرگ
دیروز جوانه ای نوظهور بود اما امروز به سروی بلند قامت بدل شده است. به راستی گذر زمان به اندازه ی همین دیروز و امروز
-شاید برسی به اون روز. – دقیقا کدوم روز رو میگی؟ وقتی حالا وقت و انرژیم داره حروم میشه. حس می کنم دارم درجا می
وابستگی زیاد به کسی ممکن است ما را از تمام کار ها و هدف هایمان دور کند و فقط فکر و ذکرمان آن فردی شود
از بچگی وارد مناطق ناشناخته نمی شدم. تاریکی برایم وحشت آور بود. با اینکه وقتی هوا روشن بود در همان حیاط بازی می کردم و
من فکر می کنم… آدم سرسختی هستم.چیزی که مرا در میان غم ها از جا بلند می کند همین روحیه است. البته نمی توان گفت
درست زمانی که صائقه زد من در سفر بودم. بی تابانه وسایلم را جمع می کردم تا خودم را از آن مکان دور کنم. در
همه ی ما آدم ها دوست داریم تا همیشه سبز و شکوفا بمانیم. اما آیا درختی که برگ هایش نریزد می تواند دوباره برگ های
تا به حال دوست داشتی رئیس خودت باشی؟ اینکه قرار نباشد برای کارت به کسی جواب پس بدهی. باید بگویم کارفرمای خود بودن بسیار لذت
معلوم است آدم اگر جای خودش نباشد قطعا جای دیگران هم نمی تواند باشد. حتما می گویی جای خودمان بودن یعنی چه؟ یعنی بتوانی خودت
بعضی اوقات خیلی برای نوشتن هیجان زده ام اما بیشتر اوقات با تلاش شروع می کنم تا دور نشوم. این اتفاق حتی برای نویسندگان بزرگ
دیروز جوانه ای نوظهور بود اما امروز به سروی بلند قامت بدل شده است. به راستی گذر زمان به اندازه ی همین دیروز و امروز
-شاید برسی به اون روز. – دقیقا کدوم روز رو میگی؟ وقتی حالا وقت و انرژیم داره حروم میشه. حس می کنم دارم درجا می
وابستگی زیاد به کسی ممکن است ما را از تمام کار ها و هدف هایمان دور کند و فقط فکر و ذکرمان آن فردی شود
از بچگی وارد مناطق ناشناخته نمی شدم. تاریکی برایم وحشت آور بود. با اینکه وقتی هوا روشن بود در همان حیاط بازی می کردم و
من فکر می کنم… آدم سرسختی هستم.چیزی که مرا در میان غم ها از جا بلند می کند همین روحیه است. البته نمی توان گفت
درست زمانی که صائقه زد من در سفر بودم. بی تابانه وسایلم را جمع می کردم تا خودم را از آن مکان دور کنم. در
همه ی ما آدم ها دوست داریم تا همیشه سبز و شکوفا بمانیم. اما آیا درختی که برگ هایش نریزد می تواند دوباره برگ های
آخرین دیدگاهها