درسی از ریزش برگ ها

همه ی ما آدم ها دوست داریم تا همیشه سبز و شکوفا بمانیم. اما آیا درختی که برگ هایش نریزد می تواند دوباره برگ های جدید در بیاورد و جوانه بزند؟

ما نیز همچون طبیعت و درختان روزی با ریزش مواجه می شویم. هیچ عیبی ندارد یک جایی شکست خوردیم و بی برگ و بار شدیم. چیزی که مهم است ماندن پای یک خواسته و دوباره شروع کردن است. به شیوه ها و راه های دیگر.

تمام شکست ها به ما درسی را می آموزند. اینکه قرار همیشه اوضاع همانطور که ما می خواهیم پیش برود و به قولی بر وفق مرادمان باشد.

گاهی مورد نقد قرار می گیریم یا کارمان توسط کسی پذیرفته نمی شود اما ما آدمیم و ناراحت می شویم. عیبی ندارد حتی اگر اشک ریختی. اما حواست باشد در آن مرحله افسرده و پریشان نشوی. دوباره زودتر از جایت بلند شو.

حتی ریزش برگ درختان هم می تواند زیبا و شورانگیز باشد. از کجا معلوم برای ما نیز اینگونه نباشد. بعضی اتفاقات رازهایی درونشان پنهان است و ما زمانی درکشان خواهیم کرد که مدتی بگذرد و وارد مسیر دیگری شویم.

آنوقت مدام می گوییم شانس آوردم فلان اتفاق افتاد. یا مثلا از آن جایی که بودم بیرون آمدم و …

در حالی که این ها خواست خداوند بوده اند. اما ما آن ها را شانس تلقی می کنیم. گاهی باید پریشان حال و محتاج باشی تا بتوانی از نو بسازی. می دانم سخت است اما خیلی از تغییر ها موقعی اتفاق می افتد که ما زمین می خوریم، شکست می خوریم یا دیگر راهی برایمان نمانده است. گاهی ناچاریم تغییر کنیم.

اما بعد می فهمیم این تغییر زندگیمان را کاملا عوض کرد و به سمت و سویی دیگر کشاند. شاید بعضی حرف ها گفتنش به دیگران و نوشتنش برایمان ساده باشد. اما باید در عمل آن ها را ثابت کنیم تا تنها حرف نمانند.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *