ساز جادویی من| یادگیری مهارت جدید
از پارسال توی لیست برنامهها و اهدافم نوشته بودم که یک ساز جدید را یاد بگیرم. و سازی که انتخاب کرده بودم کالیمبا بود چون
از پارسال توی لیست برنامهها و اهدافم نوشته بودم که یک ساز جدید را یاد بگیرم. و سازی که انتخاب کرده بودم کالیمبا بود چون
نمیدانم این چه مرضیست که ذهن دچارش میشود. مرض نمیدانم، نمیتوانم، نمیشود. هر بار باید هفده بار مثبتش را بگویی تا اثرش از بین برود.
تا به حال از خودت پرسیدی که چرا از انجام کاری لذت میبرم یا چرا فلان کار حس خوبی به من میدهد؟ اینکه صرفن بگوییم
لبریز از شادی و امیدم. از حسی تکرار نشدنی. به خودم یادآوری میکنم که کی هستم؟ به اینکه الان چه کسی هستی نگاه نکن به
انگار از کودکی با فکرهایم قصهی زندگی را آغازیدم. نمیدانم چه شد که خدا مرا وارد این دنیا کرد. مگر میشود بدون دلیل به اینجا
همان روز که چیزی در درونم ناگهان فرو ریخت. همه چیز شبیه اشک از سر و روی زندگیم جاری میشد. فریاد زدم و گفتم دیگه
ساعت از نیمه شب گذشته و من در حالی که دارم از خستگی روی صندلی چرخانم به خواب میروم با خود میگویم امروز شنبه بود
همیشه دلم میخواست که روی یک موضوع تخصصی کار کنم و توی سایت بیشتر در رابطه با آن موضوع یادداشت جدید بنویسم. شاید چندین و
برای شروعِ خلوت با کلمات کافیست با کلمهای که انتخاب کردیم جملاتی بسازیم. این بار نوبت کلمهی جرات است. کسی که جرات حرف زدن در
از اولش هم میدانستم که خیلی از آدمها همیشه به نفع خودشان فکر میکنند. شاید بدانند دارند اشتباه میکنند اما هیچوقت اعتراف نمیکنند که بله
از پارسال توی لیست برنامهها و اهدافم نوشته بودم که یک ساز جدید را یاد بگیرم. و سازی که انتخاب کرده بودم کالیمبا بود چون
نمیدانم این چه مرضیست که ذهن دچارش میشود. مرض نمیدانم، نمیتوانم، نمیشود. هر بار باید هفده بار مثبتش را بگویی تا اثرش از بین برود.
تا به حال از خودت پرسیدی که چرا از انجام کاری لذت میبرم یا چرا فلان کار حس خوبی به من میدهد؟ اینکه صرفن بگوییم
لبریز از شادی و امیدم. از حسی تکرار نشدنی. به خودم یادآوری میکنم که کی هستم؟ به اینکه الان چه کسی هستی نگاه نکن به
انگار از کودکی با فکرهایم قصهی زندگی را آغازیدم. نمیدانم چه شد که خدا مرا وارد این دنیا کرد. مگر میشود بدون دلیل به اینجا
همان روز که چیزی در درونم ناگهان فرو ریخت. همه چیز شبیه اشک از سر و روی زندگیم جاری میشد. فریاد زدم و گفتم دیگه
ساعت از نیمه شب گذشته و من در حالی که دارم از خستگی روی صندلی چرخانم به خواب میروم با خود میگویم امروز شنبه بود
همیشه دلم میخواست که روی یک موضوع تخصصی کار کنم و توی سایت بیشتر در رابطه با آن موضوع یادداشت جدید بنویسم. شاید چندین و
برای شروعِ خلوت با کلمات کافیست با کلمهای که انتخاب کردیم جملاتی بسازیم. این بار نوبت کلمهی جرات است. کسی که جرات حرف زدن در
از اولش هم میدانستم که خیلی از آدمها همیشه به نفع خودشان فکر میکنند. شاید بدانند دارند اشتباه میکنند اما هیچوقت اعتراف نمیکنند که بله
آخرین دیدگاهها