جنگلِ پاییزی
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
خسته بودم، نمیدانستم دنبال چه میگردم. میخواستم کتاب بخوانم که ناگهان دیدم بدون فکر و برنامهای سمت کتابخانهام رفتم و نمایشنامه باغوحش شیشهای را برداشتم.
دنبال نوشته و یادداشتی میگردم تا بتوانم بر قول هر روزم، که گذاشتن پست جدید در سایت است، پایبند باشم. میان دفترهایم میگردم تا بتوانم
باران بیامان میبارد مقابل پنجرهی مشرف به درخت خرمالوی حیاط نشسته بودم. داشتم کتاب عطر خوش مرگ را میخواندم. سکوتی در کار نبود. صدای توله
چند روزیست که سمت نوشتن و خواندن نرفتهام. انگار چیزی در درونم داشت فریاد میکشید اما هنوز به حنجره نرسیده خفه میشد چون بعد از
می دانی، گاهی تو از تمام آنچه در این دنیا هست جا می مانی. انگار در یک نقطه از تاریخ گیر می کنی و نمی
جمعه ای پاره پاره ۱) برای نوشتن از تمام اجزا و ذره های جهان استفاده می کنم. به سرم فشار می آوردم تا چیزی جا
من یه گل زنبق نارنجی هستم که یه روز از یه جایی ، یه خونه ای ، شاخه ای از منو برداشتن و آوردن کنار
درون همه ی ما آدم ها رنگارنگ است و تصور من این است که برخی کار ها موجب می شوند تعادل بهم بریزد و مقدار
گفتم ولش کن. انقدر فکر نکن. درست می شود. همیشه همین بوده. روزگار بر یک قرار نمی ماند. نترس، ایمان داشته باش. خدا بزرگ است.
اولین باری نبود که جنگل میرفتم اما اگر هزار بار هم دل به جنگل و دریا بزنم باز هم برایم تازگی دارد. چقدر زود دو
خسته بودم، نمیدانستم دنبال چه میگردم. میخواستم کتاب بخوانم که ناگهان دیدم بدون فکر و برنامهای سمت کتابخانهام رفتم و نمایشنامه باغوحش شیشهای را برداشتم.
دنبال نوشته و یادداشتی میگردم تا بتوانم بر قول هر روزم، که گذاشتن پست جدید در سایت است، پایبند باشم. میان دفترهایم میگردم تا بتوانم
باران بیامان میبارد مقابل پنجرهی مشرف به درخت خرمالوی حیاط نشسته بودم. داشتم کتاب عطر خوش مرگ را میخواندم. سکوتی در کار نبود. صدای توله
چند روزیست که سمت نوشتن و خواندن نرفتهام. انگار چیزی در درونم داشت فریاد میکشید اما هنوز به حنجره نرسیده خفه میشد چون بعد از
می دانی، گاهی تو از تمام آنچه در این دنیا هست جا می مانی. انگار در یک نقطه از تاریخ گیر می کنی و نمی
جمعه ای پاره پاره ۱) برای نوشتن از تمام اجزا و ذره های جهان استفاده می کنم. به سرم فشار می آوردم تا چیزی جا
من یه گل زنبق نارنجی هستم که یه روز از یه جایی ، یه خونه ای ، شاخه ای از منو برداشتن و آوردن کنار
درون همه ی ما آدم ها رنگارنگ است و تصور من این است که برخی کار ها موجب می شوند تعادل بهم بریزد و مقدار
گفتم ولش کن. انقدر فکر نکن. درست می شود. همیشه همین بوده. روزگار بر یک قرار نمی ماند. نترس، ایمان داشته باش. خدا بزرگ است.
آخرین دیدگاهها