فکری نشو، مسیر را عوض کن

گفتم ولش کن. انقدر فکر نکن. درست می شود. همیشه همین بوده. روزگار بر یک قرار نمی ماند. نترس، ایمان داشته باش. خدا بزرگ است. آخرش خودم هنوز به حرف هایم عمل نکردم. هنوز فقط بلدم به دیگران این حرف ها را بزنم و انجامش برایم مشکل است. همه بلدند حرف های مثبت بزنند و به دیگران بگویند اگر فلان کار را انجام دهی حالت خوب می شود.

وقتی خودمان در غمی عمیق فرو رفتیم حرف هایمان برای خودمان کار ساز نیست. پس معلوم می شود یک جای کار می لنگد. همیشه می لنگد و می لنگید و خواهد لنگید چون زندگی با لنگان لنگان پیش رفتن، زندگی است.

با رنج و سختی می گذرد و همین باید انسان ساز باشد که برعکس هیچوقت نیست. البته برای کسانی که بخواهند هست. ما با تفکر که کلید سلطه ی احساسات و امیالمان است می توانیم زندگی را با تمام مشکلاتش بسازیم.

ما غلط رفتیم اما چرا با اینکه می دانیم باز هم اشتباه می رویم؟ چرا کار های اشتباه را باز تکرار می کنیم؟ خودمان هم نمی دانیم. انگار منتظریم کسی دیگر بهمان بگوید چرا داری راه تکراری را می روی. این مسیر را بار ها رفتی و بن بست بود. نیاز به تلنگر داریم. احساساتمان جریحه دار می شود. ناچاریم خودمان را توجیه کنیم که دفعه ی بعدی و  درست برویم اما دوباره و دوباره همان راه…

ما خسته می شویم اما چرا مسیر را عوض نمی کنیم؟تن به تغییر نمی دهیم؟ چرا راکد می مانیم؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *