تخیلات رنگارنگ |گرایش به ژانر وحشت

درون همه ی ما آدم ها رنگارنگ است و تصور من این است که برخی کار ها موجب می شوند تعادل بهم بریزد و مقدار رنگ ها کمتر یا بیشتر شود. اما در ابتدا همه ی رنگ ها به میزان مساوی موجود است. ما می توانیم یک رنگ را، رنگ غالب بدن خود بدانیم و این شاید به رفتارهایمان برگردد مثلا هر کسی طبق علاقه اش نمی تواند آن رنگ غالب را انتخاب کن.

جالب است اگر هر آدمی یک رنگ بخصوص داشته باشد. فکر کن در جهان به اندازه ی آدم ها رنگ وجود داشت، آنوقت چه می شد؟ احتمال داشت عده ای سر اینکه چرا رنگ غالب شان زشت و زننده است اعتراض می کردنند. البته این به رفتار خودشان برمی گردد.

وقتی خودمان را می سازیم رنگ درونی مان به سمت رنگ های روشن تمایل پیدا می کند. هر کسی اعمالش بد یا زشت باشد، رنگ هایش به سمت تیرگی گرایش پیدا می کنند.

جذاب ترین بخش ماجرا این است که دیگر خونشان هم سرخ نیست و به همان رنگ خواهد شد(این تنها تصورات یک ذهن خیال پرداز است و هیچ حقیقتی در آن وجود ندارد.)

مثلا اگر یک نفر رنگ درونی اش سبز باشد و جایی از بدنش خراش پیدا کند، خونش هم سبز خواهد شد.دلم می خواهد وارد جزئیات چیز ها شوم. از بچگی به ژانر های فانتزی و وحشت علاقه مند بودم. حتی وقتی می خواستم کتاب بخرم می گفتم ترسناک باشد.

یادم می آید دوازده سالم بود که خواهرم از نمایشگاه کتاب برایم کتاب با داستان های ترسناک خرید. رنگ جلدش سفید بود و عکس های رویش داشت هشدار می داد که این کتاب به هر کسی توصیه نمی شود.

من آن کتاب را با ترس و هیجان درونی خواندم. حالا که از آن نام بردم دلم خواست دوباره سراغش بروم و یک نگاهی به آن بیندازم.

چرا برخی از ما به ژانر وحشت یا فانتزی گرایش داریم؟

البته قبلا بیشتر دل این را داشتم که فیلم های ترسناک ببینم اما حالا انگار با دیدن صحنه هایی قلبم به تالاپ و تولوپ می افتد و انگار نفسم بند می آید. شاید حساس تر شدم برای همین عکس العملم فرق کرده است.

حالا چرا از رنگ ها به این موضوع رسیدیم؟

در دنیای فانتزی خیلی از چیز ها محصول تفکرات یک ذهن خلاق و ایده پرداز است. کار ها و رفتارهایی که واقعیت ندارند آنجا به حقیقت می پیوندند. جذابیت قضیه همینجاست.

دنیایی سراسر تخیل با جذابیت بالا که خیلی از ما عاشقش می شویم و البته عده ای هم هیچ از این موضوعات خوششان نمی آید. در نهایت یک رنگ می تواند دنیای فانتزی را به رنگی نو تبدیل کند. دنیایی که در آن شخصیت ها کارهای متفاوت انجام می دهند مثلا وارد داستان کتاب ها می شوند و وقتی خارج می شوند دیگر آن کسی نیستند که در ابتدا بوده اند.

آن ها خلق و خو و رفتارشان عوض می شود و حتی ممکن است شبیه یکی از شخصیت ها شوند. وای که چقدر برخی از همین داستان ها جذابیت دارند.

ادبیات وحشت

ادبیات وحشت در کنار داستان های ماجراجویانه، یکی از پرطرفدارترین ژانرهای ادبی در میان نوجوانان و جوانان است. فضاهای وهم آلود و پر دلهره، برای این گروه سنی بسیار جذاب است و این اشتیاق محدود به کشور و فرهنگ خاصی نیست.

نوجوانان همراه با قهرمان داستان با رویارویی با ماجراهای عجیب و ناشناخته و ترسناک، به نوعی خود را تخلیه ی روحی و روانی می کنند. موقعیت سنی و تغییراتی که به دلیل بلوغ در نوجوانان پدید می آید، یکی از دلایلی است که منجربه رشد ادبیات وحشت شده است. زیرا این عوامل جسمانی و روانی، نیاز به هیجان را در نوجوانان بیشتر می کنند و این نیاز با خواندن کتاب های ترسناک و ماجراجویانه و تماشای فیلم هایی در این ژانر برآورده می شود. نوجوانان با خواندن کتاب های ترسناک می توانند با قهرمان داستان وارد گورستان شوند، با ارواح تماس بگیرند و با تمام وجود بترسند، در حالی که در امنیت خانه به سر می برند و می دانند که خطری آن ها را تهدید نمی کند.

نوجوانان با خواندن کتاب های ترسناک می توانند با قهرمان داستان وارد گورستان شوند و با تمام وجود بترسند، در حالی که در امنیت خانه به سر می برند و می دانند که خطری آن ها را تهدید نمی کند.

به راستی که این اشتهای خواندن داستان های وحشت، سیری ناپذیر است. همه ما به نوعی این تراژدی های ناگوار را در ذهن مان داریم. در زندگی مدرن، اتفاقات ناگوار پشت سر هم رخ می دهند و ما به دنبال توضیح می گردیم و اگر تجربه هایی وجود داشته باشند که به ما توضیح بدهند یا دست کم به ما اطمینان بدهند که ما تنها کسانی نیستیم که وحشت می کنیم، همین به ما قوت قلب می دهد.

از طرف دیگر، داستان های ارواح برای ما این امکان را فراهم می آورند که به سرزمین غیرممکن ها فرار کنیم، جایی که هر اتفاقی رخ می دهد. این داستان ها همچنین به ما آرامش خاطر می دهند، اطمینانی برای نامیرایی خود ما.

منبع: مشاورفا

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *