نامه‌ای برای یک دوست نویسنده ۲

سلام سارا

می‌دانم که قرارمان این بود که یک روز در میان برای هم نامه بنویسیم اما امروز صبح که نامه‌ات را خواندم چیزی در درونم مرا وادار کرد تا برایت بنویسم.

سارا من خوشحالم، این زندگی خیلی قشنگ و ارزشمنده. کلی معجزه درونش وجود داره اما انگار ما خودمونو به خواب زدیم و نمی‌بینیم. گاهی وقتا انگار همه چیزو فراموش می‌کنیم. این همه زیبایی که مقابلمونه رو نادیده می‌گیریم و دچار رنج و غصه می‌شیم. بیا معجزه‌ها رو با چشمای باز ببینیم.

بیا یاد بگیریم که هر کسی رو درک کنیم. هر چند اگه دوستمون ندارن و باهامون نامهربونن. بیا همیشه در حال یادگیری باشیم و بعد که خودمونو شناختیم و یاد گرفتیم با شوق بریم که یاددهنده بشیم.

بیا به هم قول بدیم که هیچوقت یادمون نره این زندگی قراره چیزای بزرگی رو بهمون نشون بده پس ما تا می‌تونیم باید تجربه کسب کنیم حتا اگه گاهی وقتا شکست بخوریم. میدونی من الان سرشار از شوقم چون قبل از اینکه بیام برات بنویسم داشتم نمایشنامه مهمان‌سرای دو دنیا رو می‌خوندم. و یک ریز خوندم تا به پایان رسید. حین خوندن، کلماتی که دوست داشتم برات توی نامه بنویسم پشت سر هم ردیف میشدن و ظرف ذهنم پر می‌شد تا جایی که سرریز می‌کردن. گفتم باید کتاب رو بخونم و بعد دست به کار بشم. و همین کارو کردم.

***

این نمایشنامه یکی از بهترین نمایشنامه‌هایی بود که خوندم. انقدر تامل برانگیز و جذاب بود که بعضی گفتگوها رو چند بار می‌خوندم. قبلن اسمش رو توی پیج‌های معرفی کتاب شنیده بودم ولی سراغش نرفتم. و تلنگر دوباره‌ی نمایشنامه خوانی باعث شد برم و همینطور که داشتم توی سایت ایران کتاب می‌گشتم چشمم به این کتاب افتاد. انتخابش کردم و رفت توی لیست خرید.

همین هفته شنبه بود که کتابام رسیدن. دو تا نمایشنامه از اریک امانوئل اشمیت و دو تا دیگه رو از توی فهرست نمایشنامه‌هایی که شاهین کلانتری توی سایتش گذاشته بود انتخاب کردم و سفارش دادم. و کتاب ۱۹۸۴ رو که این روزا خیلی پیشنهاد خوندنش رو شنیده بودم گرفتم. راستش قبلن هر بار که با دوستم می‌رفتیم کتابفروشی بهم این کتابو نشون می‌داد می‌گفت این کتاب عالیه حتمن بخونش.

دوستم خیلی کتابا رو نشونم می‌داد و می‌گفت اونا رو خونده و منم غبطه می‌خوردم و می‌گفتم خوش به حالت چقدر کتاب خوندی تو. بهم می‌گفت هنوز خیلی کتاب هست که نخوندم. تو کتابایی رو خوندی که من هنوز نخوندمشون. راست می‌گفت. من کتابای زیادی نخونده بودم اما دو ساله که بیشتر و بیشتر می‌خونم طوری که به هرجا نگاه کنم کتابا دورم حلقه زدن.

وقتی داشتم نمایشنامه می‌خوندم یهو شگفت‌زده شدم و یه جمله توی ذهنم نقش بست. واقعن کتاب‌ها معجزه هستن. تصور کن ما صدای نویسنده‌هایی رو می‌شنویم که قرن‌ها باهامون فاصله دارن. می‌فهمیم که به چه چیزایی فکر می‌کردن و عقیدشون چی بود. متوجه می‌شیم چقدر جسورانه کلمات رو کنار هم قرار می‌دادن و چه ذهن خلاق و پویایی داشتن.

***

همیشه یه چیزایی هست که ما خبر نداریم. توی زندگی هر کسی کلی رمز و راز هست که شاید هیچوقت ازش صحبت نشه. خاطراتی که تا ابدیت بازگو نمیشن. ما آدما اگه بخوایم همیشه می‌تونیم حرف برای گفتن داشته باشیم. مهم اینه که بخوایم یا نه. با بعضیا دلمون میخواد بیشتر حرف بزنیم اما بعضیا با رفتارشون باعث میشن حسی برای بازگو کردن یسری چیزها نداشته باشیم.

الان من به شوق نوشتن برای تو اومدم ورد رو باز کردم و دستم روی صفحه کلید یک لحظه هم بی‌حرکت نمیمونه چون میدونم کسی هست که حرفای منو بخونه و براش مهم باشه. شاهین کلانتری راست می‌گفت که حتمن یه فرد حقیقی رو برای نوشتن نامه انتخاب کنین. چون همینه که باعث میشه اتفاقات روزانه‌مون رنگ و بوی ویژه‌ای پیدا کنه. شاید اگه الان این نامه نبود من این چیزا رو نمی‌نوشتم یا حداقل در این غالب ثبتش نمی‌کردم.

***

شاید مثل قبل توی آزادنویسیام حسم رو بیان می‌کردم. یه مدت تصمیم گرفته بودم برای یه دوست خیالی نامه بنویسم و اسمشو گذاشته بودم وانیار. چند روز براش نوشتم اما بعدش انگار حسم از بین رفت. می‌دونستم انتظار عبثیه که بخوام منتظر بمونم اونم برام بنویسه و از حسش بگه چون تنها زاییده‌ی تخیلات خودم بود.

انگار باید خودمو مجبور می‌کردم تا برم بنویسم. دیگه ادامه ندادم. توی غالب ‌های دیگه تمرین می‌کردم و می‌نوشتم.

بهت پیشنهاد می‌کنم حتمن نمایشنامه مهمان‌سرای دو دنیا از اریک امانوئل اشمیت رو بخونی.

جملات و عبارات خوبش رو توی سایتم و قسمت فهرست نمایشنامه‌ها می‌نویسم.

آخیش تونستم ذوقم رو توی این نامه تخلیه کنم. همه چیز رو محاوره نوشتم چون برای بیان ذوق و شوقم این شیوه بیشتر جواب می‌داد. حالا دوباره به کتابی نوشتن برمی‌گردم.

 

به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز می‌دانم

به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر

فاضل نظری

 

چهارم آذر هزار و چهارصد و یک

مطالب مرتبط

4 پاسخ

  1. زهرا جونم چقدر دلم برای خوندن نوشته‌هات تنگ شده بود. چه ساده و روان و صمیمی نوشتی عزیزم. من پیشنهادت رو با جون و دل قبول می‌کنم و حتمن نمایشنامه‌ای که معرفی کردی رو به لیست نمایشنامه‌هام اضافه می‌کنم.

    1. سلام صبا جانم
      منم دلم برای تو و نوشته‌های قشنگت تنگ شده. حتمن فردا یه زمانی میذارم تا بیام به سایتت سر بزنم.
      یولداش جون خودمی. ماچ بهت.

  2. بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‎‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟ بنویس. چرا نمی‌نویسی؟

    1. می‌نویسم، می‌نویسم، می‌نویسم
      فقط اینکه توی سایت منتشر نمی‌کنم چون بیشترش یادداشت روزانه‌ست و قابل انتشار نیست.
      این روزا خیلی مشغولم، ولی تمام سعیمو می‌کنم هر روز بنویسم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *