فراموشت نمی کنم | دیالوگ دو رفیق

– فکر می کنی یادم میره تمام اون روزایی رو که بهم می گفتی تو بهترین رفیقی هستی که من دارم؟ کاش آدما این حرفو نزنن و اگه هم میگن، شبیه حرفاشون عمل کنن.

+ مگه من فراموش کردم؟ هنوزم آشنایی با تو خیلی برام ارزشمنده.

-به نظرت رفیق به چه شخصی میگن؟ چند تا ویژگی ازش بگو تا بفهمم.

+ یعنی همیشه پشت هم باشیم و از هم حمایت کنیم. همدیگه رو فراموش نکنیم. مناسبت های مهم رو یادمون باشه. وقتی کنار هم هستیم خود واقعیمون باشیم و…

-حالا فکر می کنی ما تمام این ویژگی ها رو توی رابطه مون داریم؟

+ میدونم من خیلی وقتا کم کاری کردم و حواسم به تو نبود. حالت رو نپرسیدم.

– ما منتظر چی هستیم؟ چرا حرفایی که می زنیم رو زود فراموش می کنیم؟ مگه غیر اینه که یه بار قراره زندگی کنیم. انقدر غرق یه سری کارا میشیم که یه احوالپرسی ساده از عزیزانمونو هم گاهی فراموش می کنیم. همیشه می ترسیدم از اون روز که تو هم مثل بقیه ماه به ماه بیای سراغم یا حتی انقدر دیر بشه که هر بار من با یه پیام بهت یادآوری کنم که هستم. یعنی کارت انقدر زیاده که نمی تونی؟

+چی بگم؟ این روزا همه به نوعی درگیریم. معذرت میخوام ازت.

– نیاز نیست معذرت خواهی کنی. همیشه سعی دارم حرف هایی که توی دلمه رو پنهان کنم اما این روزا گله مندم حتی از اطرافیانم. مخصوصا کسایی که ادعای رفاقت کردن.

+ نه بگو. چرا مخفی کنی و توی دلت بمونه. هر وقت خواستی بیا بهم بگو.

-تو فقط منو برای روزای سختت می خواستی. یادته اون روزایی که حالت بد بود و هر ساعت بهم پیام میدادی یا من پیام می دادم. اینا رو نمی گم که دیگه پیام ندی و با خودت بگی مایه ی رنج کسی هستم و دیگه به کسی دردامو نمیگم. دارم میگم چرا انقدر باید تغییر کنی که پیام دادن روزانه تبدیل بشه به چند ماه در میون؟

+ باور کن عمدی این کارو نمی کنم. خودت میدونی خیلی چیزا رو به هیچ کسی جز تو نگفتم و نمیگم. روی تو حساب کردم چون بهت اعتماد دارم.

-یعنی الان همه چی خوبه که نیستی؟ من که دعا می کنم خوب باشه و به همین دلیله که دیگه خبری نمی گیری.

+ هیچوقت همه چیز خوب نیست. دوست ندارم بقیه رو ناراحت کنم.

-ببین من همیشه گوش شنوا بودم برای دوستام اما وقتی نیاز داشتم کسی نبود. باور کن اینارو نمیگم که منتی روی سرت بذارم. فقط دارم میگم چرا رفاقتا اینطوری شده. میگیم تا تهش هستم اما بودنمون یکی درمیونه. فرصتا دیگه برنمیگردن. من وظیفمه حداقل دو هفته یه بار حال دوستمو بپرسم و ببینم چیکار میکنه. اگه وقت داره باهاش قرار بذارم. اما اگه این ارتباط یک طرفه باشه و همیشه من اون فردی باشم که پیام میده. این رابطه ملال انگیز نمیشه؟

+ اما نباید هر بار بشماریم کی بیشتر و زودتر پیام داد یا زنگ زده. تو همیشه از روابط گله داری. هر کسی مشکلی داره که شاید کسی ندونه برای همینه که گاهی وقتا نیست.

– خودت داری میگی هر کسی مشکلی داره، پس منم بدون مشکل و گرفتاری نیستم. با این حال وقت میذارم. مهم اینه که اولویت ما چی باشه و براش زمان بذاریم حتی اگه سر شلوغ ترین آدم ممکن باشیم. من هیچوقت از این حرفام به نتیجه نرسیدم. پس تصمیم می گیرم که حق دوستی رو ادا کنم و اگه دیدم اون فرد مایل نیست، کنار می کشم.

+ منظورت این دوستیه؟ تمام این سال ها رو میخوای فراموش کنی؟ از تو بعیده.

– همه میگن از تو بعیده. چرا؟ مگه من چه فرقی با بقیه دارم؟ منم قلبم میتپه شاید یه کم بعضی وقتا بیشتر و پرحس تر. مهربونی گاهی گناهه چون احساسمون نمیذاره دست از یک رابطه بکشیم و پامونو ازش بیرون بذاریم.

+ولی من جبران میکنم. این حرفا رو نزن.

– همیشه همینو میگی و دو روز بعد فراموش می کنی. خیلی خستم ولی کسی منو نمیبینه. هیچوقت یه رفاقت درست و حسابی نداشتم. یه رابطه ی گرم و صمیمی و پراحساس. به خودم میگم عیبی نداره. هر چی سنت بالاتر بره عادت می کنی به تنهایی و دوری. دوری همیشه قشنگ تره. وقتی صمیمی هستی اگه اون فرد رو از دست بدی قلبت باهاش میره.

+ من که همیشه میگم هستم برای تو. هر وقت خواستی بیا سراغم. چرا انقدر ناامیدانه حرف میزنی.

-تو هستی اما گاهی آدما دلشون میخواد دوستشون خودش بیاد سراغشون.

+ باشه باشه اینبار قول میدم. فقط تو ناراحت نباش ازم. منو ببخش که نیستم.

-دیگه از کسی ناراحت نمیشم. عادت می کنم به اومدنا و رفتنا و دارم یاد می گیرم به سختی کسیو وارد زندگیم کنم.

+ فقط یه فرصت بهم بده. همه چیو درست می کنم.

-اگه درست نکردی. اگه باز تکرار شد این دوری و فراموشی چی؟

+ اونوقت برو. بدون اینکه بهم بگی.

-ولی میدونم اون روز نزدیکه. من میرم و تو  راحت فراموشم میکنی اما همیشه با قلبم به یادت هستم.

مطالب مرتبط

4 پاسخ

  1. شاید اگر می دونستند که به وقت عهد رفاقت بستن ، یه تیکه از قلب هم وصل به اون عهدنامه ست و وقتی عهدشکنی میشه اون تیکه هم از قلب آدمی جدا میشه ، ذره ای فقط ذره ای صدای وجدانشون به گوششون می رسید.
    این دیالوگ رو خیلی دوست داشتم عزیزم . ممنونم که نوشتی زهراجان

  2. این دیالوگ منو برد به دوستی عمیقی که با یکی از دوستان بالای ۱۵سال داشتم اما یواش یواش فهمیدم من هیچ کجای اولویت‌هاش نبودم این من بودم که مدام بار رفاقت رو به دوش می‌کشیدم یکه و تنها و اوقاتی که خودم درمونده و خسته بودم کنارم نمی‌دیدمش.عالی بود زهرا جان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *