خط اشغال است

دیروز در سبزی جنگل گم بودم و امروز در آبی آسمان. انگار این روزهای بهاری بیشتر دلم می‌خواهد از خانه بیرون بزنم و بروم و بروم. تا کجایش فرقی نمی‌کند. فقط هوایی به روح و جسمم بخورد تا بیخوده خیال‌بافی نکنم. که نشخوار ذهنی مرا نیازارد. که بیشتر کودک درونم شاد باشد.

یک ماه از ۴۰۳ هم گذشت و امروز با آن تاریخ رند جذابش می‌گفت بیا اصلن از اول، هر چی شد رو رها کن و دوباره شروع کن.

با خواهرم رفتیم کافه پالونیا لانژ (چقدر هم اسمش مثل فضاش خارجی‌طور و قشنگه) و درباره‌ی اهداف سالانه‌مان صحبت کردیم و برنامه‌ نوشتیم. برنامه‌ریزی کردن یک نقشه‌ی ذهنی به آدم می‌دهد تا گم نشوی. تا نقطه‌ای را بگیری و بروی. نوشتن هدف و ریز کردن آن در روزهای هفته خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد. امید که عملی شود و از تجربیاتم اینجا بنویسم.

انگار چیزی در روزم کم دارم وقتی کم می‌نویسم. واقعن از اعماق دلم می‌خواهم بیشتر بنویسم. جوری که خودم را عجین شده با آن ببینم. چرا پس همیشه یک دفترچه کنار دستم نیست تا هر فکر بی‌خود یا باخودی که از ذهنم می‌گذرد و اشغالش می‌کند را بنویسم و دیگر انقدر اشغال نماند شاید کسی کار خیلی مهمی داشته باشد و باید خط آزاد شود تا بتواند بیاید و حرفش را بزند. مثلن ایده‌های خوب مهم‌اند باید برایشان خط را آزاد کنم وگرنه کلاهم پس معرکه است. این را الان می‌گویم اما فردا که می‌شود باز فراموش می‌کنم. دیگر نمی‌خواهم فراموش کنم. باید حواسم را بیشتر جمع کنم. باید بیشتر خودم را به نوشتن بچسبانم.
دلم می‌خواهد به هیچ‌چیزی و هیچ‌کسی فکر نکنم. به هیچ‌کسی. کاش می‌شد برای ساعاتی فکرهایمان را مسدود می‌کردیم یا حداقل فکرهای بیهوده که راه به جایی نمی‌برند از بین می‌رفتند واقعن خیلی حس خوبی می‌توانستیم داشته باشیم. خیلی راحت بودیم و دیگر با خودمان درگیر نمی‌شدیم. اینطوری خیلی با خودمان درگیریم. در خودمان گم می‌شویم و این بدترین نوع گم شدن است. می‌خواهم همیشه در خودم پیدا باشم. می‌خواهم کمی بیشتر خودم را ببینم و آدم‌هایی که قرار نیست هم‌مسیرم باشند را حذف کنم.

کاش انقدر عجیب و غریب نبودیم و می‌شد راحت ما را شناخت و فهمید. کاش می‌فهمیدیم گاهی چه مرگمان است که دست و دلمان به هیچ کاری نمی‌رود و چه می‌شود که حال و حوصله‌ای کارهای موردعلاقه‌مان را هم نداریم؟

اوضاع امنیتی سایتم بهم‌ریخته است و در دست تعمیر است. دیروز برای همین یادداشتی نگذاشتم. امیدوارم بزودی درست شود. بالاخره نمی‌شد در این تاریخ چیزی منتشر نکنم. برای همین دست به کار شدم و این یادداشت را هوا کردم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *