همین حالا باید یک کلمه استخدام کنم تا بشود دربارهاش بنویسم. صبر کن بگذار یک دو سه را بگویم بعد هر کلمهای که اول روی صندلی ذهنم نشست میتواند افتخار این را پیدا کند تا از آن بنویسم.
یک دو سه، نه پیدا کردن یک کلمه مناسب به همین راحتیها نیست. انگار باید سریع هر کدام از کلمات که از ذهنم میگذرند را ارزیابی کنم تا بعد در این قسمت قرار بگیرند.
اه فکر میکنم زمانی که دستم از کیبورد جدا میشود وقتم دارد قطره قطره از دستم در میرود. به نظرم ارزش وقت به همین اندازه مهم است.
سریع رفتم قسمتی از کتاب گراف گربه که قبلا نمونهای از صفحات اولش را دانلود کرده بودم را باز کردم و با خودم گفتم هر کلمهای که فکر کردی میشود دربارهاش نوشت را بردار و شروع کن. نگذار هیولای کمالگرایی تو را اسیر خود کند.
آن کلمه آسیب است.
با اینکه سیب نماد سلامتیست و هر دکتری توصیه میکند آن را بخوریم اما نمیدانم چه کسی یک آ اولش گذاشت و گفت آسیب . آسیب دیدن یعنی رنج کشیدن، زخمی شدن درونی یا بیرونی از یک حادثه. آن را نمیتوان راحت معنا کرد. آسیب، سیبیست که آه میکشد. وقتی سیب به این حال و روز بیفتد دیگر چه انتظاری میتوان داشت. وقتی دکتر نتواند خودش را درمان کند بیمار باید دست به دامن چه کسی شود.
حالا چیزی در مغزم میگوید برو این کلمه را سرچ کن و معنایش را ببین. به نظرت این کار را انجام دهم؟
آسیب یعنی
* زیان، ضرر، آزار، خسران، خلل، خدشه، خرابی، گزند
یعنی در متنها میشود از این کلمات هم به جای آسیب استفاده کرد. بستگی به جایی که میخواهیم استفاده کنیم دارد.
- فکرش را نمیکرد وقتی زیاد به کسی نزدیک شود ممکن است به او آسیب بزنند.
- نوشتن بهمان کمک میکند تا آسیبهای درونی را ترمیم کنیم.
- حتی اگر آسیب دیدی باز هم ادامه بده.
- روح و جسم ما آدمها بسیار آسیبپذیر است.
- در زندگی پیدا کردن مسیری که آسیبی بهمان نمیرساند بسیار مشکل است.
- در مسیر اهدافمان ممکن است چیزهایی را تجربه کنیم که بهمان آسیب برسانند.
- فشارهای زندگی به او آسیبی رساندند که دیگر نمیتوانست از جایش بلند شود.
- وقتی بیشتر بخوانی از هر آسیبی در امانی.
- علم و آگاهی به ما کمک میکنند تا بسیاری از آسیبهای پیش رو را در نطفه خفه کنیم.
- آسیبی که به او وارد کرده بودند از تیر سه شعبه هم دردناکتر بود.
آسیبِ آسیاب شده
قدم اول را بردار. پیش برو. دستهایت را به روی تجربیات جدید باز کن. سعی کن آسیب نبینی. هر آدمی که سر راهت قرار گرفت را دوست خود ندان. ممکن است قصد سو استفاده و آسیب زدن به تو را داشته باشد. یک جایی از مسیر توقف جایز است. پس بایست و توشهات را پر کن تا در ادامه با کمبود مواجه نشوی. روح آسیب پذیرت در این دریای طوفانی افکارت چگونه تاب بیاورد؟
به افکارت نظم بده. هر آشغالی که درونش هست را با جارو در خاکاندازی جمع کن و سپس با فاصله از خود به بیرون بریز تا خاکهایش دوباره به تو اصابت نکند.
نشان بده که قدرتمندی و میتوانی هر آسیب و زخمی که بر وجودت نشسته را ترمیم کنی و ادامه دهی.
آسیاب درونت را آماده کن تا روحت را صیقل دهد؛ سپس متوجه شوی که آسیبها دقیقن در کدام قسمتها بیشتر وجود دارند.
آسیاب درونت را پر از آسیب کن تا دیگر آسی نشوی. آسیب ها که خرد شوند دیگر قابل تشخیص نیستند.
چرا داری دنبال کلمات میگردی آنها همین جا کنارت هستند پس ازشان استفاده کن تا هر آسیبی که فکرش را میکنی از اطرافت فراری شوند.
خیلی از ما برای فراموش کردن آسیب و زیانی که بهمان وارد شده خواب را ترجیح میدهیم، اما کابوسها همچنان همراهمان هستند و انگار درد و رنجی که دیدیم دوباره چون فیلمی پخش میشود. پس باید کاری کرد تا این آسیبها ازمان فاصله بگیرند.
آسیب در ابتدای همهی جملات زیر قرار دارد
رنجیست که از پا درمان میآورد.
آسیب آن پیرمردیست که در دور دستها نشسته و با چشمان ضعیفش دنبال عینکی که در جیب لباسش هست میگردد.
آهیست که بعد از خراشها بیاختیار از درونمان به بیرون فوران میکند..
آن سیبیست که پوست کندیم و یادمان رفت بخوریم و بعد از یک ساعت خاصیتش را از دست داده است.
شکافیست در دل سنگ که آب قطره قطره آن را به آن روز در آورده است.
کولهباریست که برای سفر بستیم اما نشد راهی شویم.
چراغیست که در دل ظلمت ناگهان میسوزد.
صدای فریادهای کودکیست که هیچکس جوابش را نمیدهد.
نمیدانم تو چگونه آسیب را معنا میکنی اما من خیلی فکر کردم تا بتوانم آسیب را درک کنم. در آخر دوباره به پلهی اول برگشتم تا بگویم مراقب خودت باش تا آسیب نبینی.
کاش از اول این را به تو میگفتم.
قبل از اینکه اتفاقی برایت بیفتد. قبل از اینکه لبهی پرتگاه بایستی و آن گل زیبا را بچینی. آن گل ارزشش را نداشت تا تو آسیب ببینی. حالا سالهاست روی تخت دراز کشیدهای و فقط در تخیلاتت به کوهنوردی میروی. اما دیگر حتی یک شاخه گل هم برایم نمیخری.
تقصیر من بود. کاش جلوی تمام آسیبهای احتمالی را میگرفتم.
حالا هر روز چشمان بیروحت را خیره به پنجره میبینم و روحم پر از خدشه و آسیب میشود.
کاش زمان به عقب برمیگشت.
3 پاسخ
آخ جووووووووون. من عاشق این پستهای از واژه به متن تو هستم یولداش جون جون. خیلی قشنگ بود. آسیب سیبی است که آه میکشد. به جونم نشست زهرا. من موقع خوندن این پستهای حس میکنم از آسمون کرانچی میباره.😍😍😍
کلمه امکانی شگفت انگیز است که توانایی ما دربارهی رسیدن از یک کلمه به متنی کارا و به این واسطه سرک کشیدن به درونمان را برای ما تداعی می کند. موفق باشید.
شما خیلی خوب کلمه ها رو به کار میگیری اسیب رو جوری استخدام کردی و ازش کار کشیدی که بی اختیار یاد کلمه کارکن مبینا افتادم. ولی من با کلمه ها تعارف دارم میترسم خسته شن یکی دو جمله بهشون میگم ردیف کنن و بعد ولشون میکنم. از بس حوصله شون سر میره خودشون استعفا میدن خلاصه که با این تعارفات بدجوری به خودم اسیب میزنم. خیلی این نوشته رو دوست داشتم. اولین بار بود که اسیب برام معنای لسیب رو نمیداد و شده بود یه راهنما برای جدی گرفتن کلمات