پشت دیوار خانه ها چه می گذرد؟

اگر می توانستیم دیوار ها را در نوردیم چه میشد؟ مثلا وقتی از کنار خانه ها و ساختمان ها رد می شدیم توی خانه  را می دیدیم. یا مثلا وقتی دنبال کسی که علاقه مندی هایی شبیه ما داشت می گشتیم. اگر در هر خانه ای، فردی کتاب میخواند یا در حال نوشتن بود ناگهان پشت دیوارش برایمان با یک چراغی نمایش داده میشد.

آنوقت می دانستیم در فلان خانه ها آدم های فریخته ای وجود دارند و دلمان گرم میشد یا اصلا باب دوستیمان با آن ها باز میشد.چقدر شیرین و دلپذیر میشد.

فکر می کنم  در آن روزها سرگرمی ام  این میشد که بروم در تمام کوچه پس کوچه های شهرم بگردم و با عبور این نور و ایستادن روی یکی از پنجره ها یا دیوار خانه متوجه می شدم که الان آن فرد دارد کار های هنری انجام می دهد.

می توانستم زنگ خانه شان را بزنم و وقتی جواب دادند بگویم مچکرم که کتاب می خوانید و جهان را به جای زیباتری تبدیل می کنید و قطعا آن زمان لبخندی روی لب آن فرد هم نمایان می شد یا مثلا می پرسید شما از کجا می دانید داشتم کتاب می خواندم؟

چون ممکن است همه ی آدم ها دارای این ویژگی نباشند و یک عده فقط بتوانند پشت دیوار ها را رصد کنند. به هر خانه ای که صاحبانش هدف مند تر و منظم تر عمل کنند پنج ستاره تعلق بگیرد و بقیه ی خانه ها برحسب میزان کار هایشان ستاره دریافت کنند.

رویا های دست نیافتنی

دارم فکر می کنم چه میشد همچین موهبت هایی را دارا بودیم. قطعا برایم سرگرمی جالب و هیجان انگیزی بود و برایش بینهایت ذوق داشتم. با آدم های زیادی آشنا می شدم و در کافه ای که آرزویش را دارم دعوتشان می کردم و با هم از خواندن و نوشتن حرف می زدیم.

می خندیدیم و لذت می بردیم و کیک ها و شیرینی های خواهر جان را برایشان می آوردم تا با چای میل کنند.

چه میشد اگر با نوشتنِ آرزو ها و رویاهایمان، آن ها عملی می شدند. اگر بعضی چیز ها تا این اندازه دست نیافتنی نبودند. چه میشد تا دلمان را به کاری می دادیم لذت ها به سمتمان سرازیر می شدند. این روز ها همه چیز برای جوان ها سخت تر شده حتی خرید ملزومات ضروری برای کار یا حرفه ای که در آن مشغول هستند. حتی برای یک عده خوردن غذا هایی خاص به یک آرزو تبدیل شده است. چه باید کرد؟ اصلا چه کاری می توان کرد ؟

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *