تقابل بین اندوه و سوگواری

مسئله تقابل بین اندوه است و سوگواری. ممکن است سعی کنید این جور متمایزشان کنید که اندوه یک “وضعیت” است اما سوگواری یک “فرآیند”؛ با این حال لاجرم اشتراکاتی دارند. یعنی چون “وضعیت” است تحلیل می رود؟ یا چون “فرآیند” است بهبود می یابد؟ چطور می شود گفت؟ شاید بهتر باشد استعاری به آن فکر کنیم. اندوه عمودی است و سرگیجه آور؛ عوضش سوگواری افقی است. اندوه دل تان را به هم می زند، نفس تان را می برد، نمی گذارد خون به مغزتان برسد؛ سوگواری شما را با خود به سمت و سوی تازه ای می کشاند. اما از آن جا که حالا در توده ابرها گیر افتاده اید، محال است بشود گفت بی حرکت مانده اید یا خیال می کنید در حرکتید.

-جولین بارنز | عماد مرتضوی

در کتاب عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه  عبارت بالا را خواندم.

اندوه ممکن است در روز های بدون سوگ هم در قلبمان باشد اما سوگواری اینطور نیست. برای آنچه که رخ می دهد باید سوگواری کرد در غیر این صورت سوگواری چون اندوهی در وجودمان هر روز کهنه و کهنه تر می شود تا زمانی که دیگر حس خفگی می کنیم. نفسمان بند می آید و نمی دانیم چطور اندوه را خارج کنیم.

به نظرم اندوه می تواند ناشی از سوگی باشد که ابراز نشده است. کسی را از دست می دهیم و باورمان نمی شود و تنها به آدم ها و رفت و آمدشان زل می زنیم. آن ها هم چون سوگی را تجربه نکردند و درکی درست ندارند مدام قضاوت گرایانه بهمان چشم می دوزند و زیر گوش هم می گویند ببین اصلا گریه نمیکنه، انگار ناراحت نیست.

در حالی که شوک ناشی از حادثه آدم را بی هیاهو و ساکت رها می کند. بعد از گذر چند روز یا چند ماه گریه مان عمیق تر و پرسوزتر می شود. حتی بعد از گذر سال ها یک روزهایی چنان خاطرات در ذهنمان پر رنگ می شوند و باور نمی کنیم مثلا پنج سال از سوگی که داشتیم گذشته است.

یادمان باشد نگذاریم اندوه ناشی از سوگ موجب تعفنی در قلب و روحمان شود باید تمام آن را با کلمات و اشک بیرون بریزیم. خیلی از افراد با کسی که از دست رفته گفتگو می کنند. در واقع

“این چیزی ست که آن ها که هنوز از مدار حاره ای اندوه عبور نکرده اند نخواهند فهمید: این واقعیت که کسی مرده است شاید به این معنا باشد که دیگر او زنده نیست، اما به این معنا نیست که او وجود ندارد.”

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *