خلوت با کلمات| خانه
خانه یعنی سرپناه، پناهگاهی برای زندگی. یعنی خانواده، یعنی سقفی برای زیستن، یعنی همهمه و شور و حیات، یعنی امنیت. خانه عطر سیب سرخی را
خانه یعنی سرپناه، پناهگاهی برای زندگی. یعنی خانواده، یعنی سقفی برای زیستن، یعنی همهمه و شور و حیات، یعنی امنیت. خانه عطر سیب سرخی را
در این پست میخواهم با واژهی «تصمیم» خلوت کنم. میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز
میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز با کلمهای خلوت کنیم و هر چه دربارهی آن
میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز با کلمهای خلوت کنیم و هر چه دربارهی آن
آنچه می شنیدم باور کردنی نبود. اصلا برای چه باید باور می کردم. باور یعنی چه؟ یک کلمه ی مستقل که می خواهد میزان اعتماد
زندگی بیش از آنچه که فکر می کنی پر تلاطم و شلوغ است. حواست باشد برای چیز های بزرگی که می بینی توهم نزنی. قرار
مغزم داغ کرده بود. آنقدر داغ که با هیچ آب یخی خنک نمی شد. دلم در این میان بیش از مغزم داشت دامنه ی این
شکیبا باش و مدام شکر پروردگارت را به جا بیاور که وقتی شریک غم ها و شادی های دیگری باشی، شک نکن دیگران هم در
گردهمایی کلمات یعنی استفاده از کلماتی که با حروف خاصی شروع می شوند. البته این کلمات حین نوشتن باید به ذهن برسند نه اینکه ابتدا
پیاده تا پادگان رفتم. از چند پل گذشتم. در مسیر به باغ پرتقالی برخوردم که صاحبش از من درخواست کرد اندکی کمکش کنم. می گفت
خانه یعنی سرپناه، پناهگاهی برای زندگی. یعنی خانواده، یعنی سقفی برای زیستن، یعنی همهمه و شور و حیات، یعنی امنیت. خانه عطر سیب سرخی را
در این پست میخواهم با واژهی «تصمیم» خلوت کنم. میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز
میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز با کلمهای خلوت کنیم و هر چه دربارهی آن
میتوان ساعتها با کلمات و مفهومی که در درونش نهفته است خلوت کرد. اگر هر روز با کلمهای خلوت کنیم و هر چه دربارهی آن
آنچه می شنیدم باور کردنی نبود. اصلا برای چه باید باور می کردم. باور یعنی چه؟ یک کلمه ی مستقل که می خواهد میزان اعتماد
زندگی بیش از آنچه که فکر می کنی پر تلاطم و شلوغ است. حواست باشد برای چیز های بزرگی که می بینی توهم نزنی. قرار
مغزم داغ کرده بود. آنقدر داغ که با هیچ آب یخی خنک نمی شد. دلم در این میان بیش از مغزم داشت دامنه ی این
شکیبا باش و مدام شکر پروردگارت را به جا بیاور که وقتی شریک غم ها و شادی های دیگری باشی، شک نکن دیگران هم در
گردهمایی کلمات یعنی استفاده از کلماتی که با حروف خاصی شروع می شوند. البته این کلمات حین نوشتن باید به ذهن برسند نه اینکه ابتدا
پیاده تا پادگان رفتم. از چند پل گذشتم. در مسیر به باغ پرتقالی برخوردم که صاحبش از من درخواست کرد اندکی کمکش کنم. می گفت
آخرین دیدگاهها