شاید یک روز در همین حوالی کشتیای پیدا شود که کنار دریایی لنگر انداخته باشد. یک کشتی برای نجات بشریت. تو نیز جایی میان همه داری و میتوانی بهترین خودت را پیدا کنی و آنجا بگذاری.
همیشه یادت باشد به فکر خودت باشی. دنبال کسی نباش. هر کسی بخواهد خودش میآید و به تو میپیوندد. تو راه خودت را برو و به حرف کسی اهمیتی نده. آدمها حرفهای زیادی میزنند. راه میروند و کارشان این است که از روی ظاهر قضاوت کنند. اگر زیاد بخندی فکر میکنند بیرنجترین آدم روی زمینی و اگر پکر باشی میگویند افسردهای بیش نیست. پس خودت باش گاهی با خنده و گاهی خنثا. قرار نیست اینجا نقش بازی کنی. اینجا صحنه تئاتر نیست که بخواهی فیلمی را اجرا کنی. کسی باشی که هیچگاه نبودی و مسیری را طی کنی که هیچگاه نرفتی.
میدانی تو همیشه به خودت ثابت کن که میتوانی هر کاری را انجام دهی. کسب و کاری داشته باشی. گوشات را پر از صدا نکن. بگذار تنها صدای خودت بپیچد و ادامه یابد. بگذار زندگی تو را از این دلمردگی رها سازد.
هر جا میروی به عشق خودت برو. نگذار کسی مجبورت کند. ما آدمیان فقط بندهی یک خداییم و آن هم خدای عزیز و مهربان و بزرگ ماست. بندهی هیچکس دیگری نیستیم و نخواهیم بود. میایستیم تا دنیا را نظاره کنیم. تا بهترین بنده در میان بندگان باشیم. شبیه رقابتیست که دیگر نفسگیر نیست. میتوانی در یک رقابت سالم تمام تلاشت را بکنی. بندهی نظر کردهی خدا بودن چه کیفی دارد.
شکرگزار بودن
خودم را با کسی مقایسه نمیکنم جز خودم. با کسی کاری ندارم جز خودم. میخواهم بیشتر قدم بردارم و بدانم این دنیا چه چیزهای زیادی را هنوز نشانم نداده است. راه رفتن به من قدرت سکون را یاد میدهد و نشستن، قدرت قدم برداشتن. با اشتها غذا خوردن یک نعمت است که بارها باید شکرگزارش بود.
عدهای که وزنشان بالاست اما هیچگاه بابت اشتهایشان شکرگزار نیستند چون از چربیها خستهاند اما کافیست که یک روز بیاشتها شوند. شاید آن روز خوشحال باشند اما اگر ادامه پیدا کند خسته میشوند و دیگر حتا حس کار کردن هم ندارند. پس تا زمانی که یک چیز را داریم باید خدا را بابتش شکر کنیم تا چیزهای بیشتری بهمان داده شود.
هر چه بیشتر بچرخیم به قدرت گردش بیشتر پی میبریم. چرخیدن برای چه؟ شاید ما دوچرخهایم یا شاید یک ماشین قراضه یا نو و تمیز. میدانم زندگی مجموع این چیزهاست و شاید بارها حرفهای تکراری زدیم و باز هم ادامه دادیم. باید موضوعات خوبی را یاد میگرفتیم تا برای بقیه هم شرحش دهیم چون گاهی آدمها هم حرفی برای گفتن ندارند و دوری میکنند. میروند پی کار خودشان. بیحوصله و خسته میشوند. اگر آدمی باشی که در هر حالتی بخندد قطعن تو موفقی البته گاهی بروز احساسات چه غم چه شادی نیاز است.
بدن ما طبق یک برنامهای کار میکند و اگر به حسی بیاعتنایی کنیم بالاخره از یک سمتی بیرون میزند.
باید خودمان را به خدا وصل کنیم. اوست که میداند چه میخواهیم و چگونه میتوانیم بدستش بیاوریم.
2 پاسخ
چقدر خوب بود
ممنونم