در ستایش دست‌ها

در ستایش دست‌ها بسیار باید نوشت. باید ساعت‌ها سخنرانی کرد. دستانم عادت دارند که کلمات را کنار هم بچینند و حرف‌های مغز را روی کاغذ بیاورند. دست‌هایی که خود احساسند. بودنشان گویا نفسی‌ست که از سینه آزاد می‌شود. برای داشتنشان عمیقن شکرگزار باش و ازشان بپرس که کیستند و چگونه کار می‌کنند. دستانم را در هم قفل می‌کنم. هم‌آغوشی‌شان آغاز می‌شود. توی گوش هم چیزهایی می‌گویند، نجوا می‌کنند و خستگی در می‌کنند. صبر کنید بگذارید ببینم چه می‌گویند. دست‌ها منتقل‌کننده‌ی احسان و عشق‌اند. لمس می‌کنند و لمس می‌شوند. بیشترین کارها در طول روز برعهده‌ی آن‌هاست. از برداشتن وسایل گرفته تا نگهداری چیزها و البته نوشتن و تایپ کردن. زمانی که کتابی را دستت می‌گیری خداراشکر کن چون دست‌هایی توانا و قوی داری. زمانی که قاشق و چنگال را برمی‌داری تا غذا بخوری. و وقتی که سازی را می‌نوازی.

دست‌های عزیز

در ستایش دست‌ها همین بس که بگویم تنها راه عشق ورزیدن فیزیکی‎ست که می‌توانی به هر کسی به نوعی ابراز کنی. به یکی که تازه با او آشنا شدی دست می‌دهی. زمانی که تنهایی و حالت گرفته می‌توانی خودت را در آغوش بگیری. با دستانت می‌توانی کسی که دوستش داری را بغل کنی و حرفی نزنی اما او بفهمد دلت برایش تنگ شده چون سفت بغلش کردی.

و زمانی که احساست نسبت به کسی بسیار است لمسش می‌کنی و او را در آغوش می‌گیری.

با دست‌ها می‌توانی مفهومی را به کسی که ناشنواست بفهمانی در واقع اینجا دست‌ها حتا جای زبان را می‌گیرند.

با دست روی شانه‌ی دوستت می‌زنی و می‌گویی حل می‌شود.

نیمی از حس و حالت را با دست‌ها می‌توانی ابراز کنی.

دست‌ها نیمی از زبان بدن را تشکیل می‌دهند و بدون حرکت آن‌ها تاثیر کلامت کم می‌شود.

می‌توانی وقتی کسی حالش گرفته با دست‌هایت پشتش را نوازش کنی و حس آرامش را به او منتقل کنی.

وقتی به کسی دست می‌دهی دستش را بفشاری تا بیشتر حس صمیمیت منتقل شود.

آرام روی پای کسی بزنی و بگویی خیالت نباشد درستش می‌کنم یا چیزی را به او یادآوری کنی.

محکم روی پای کسی بکوبی و از خنده روده بر شوی(من زمانی که چیز خنده‌داری بشنوم به کسانی که کنارم نشسته‌اند رحم نمی‌کنم و می‌زنم روی پایشان تا بفهمد دارم غش می‌کنم از خنده و این حس را بگیرند و آن‌ها هم بیشتر بخندند.)

دست‌ها چه می‌گویند؟

دست‌ها حرف می‌زنند و حس‌های بسیاری منتقل می‌کنند.

گاهی خودشان بی حس می‌شوند و گزگز می‌کنند و می‌خواهند هشدار دهند تا مواد مغذی و آهن بهشان برسانی.

وقتی خسته‌اند خواب می‌روند و بیدار کردنشان گاه مشکل می‌شود.

دست‌ها را باید فهمید و ازشان درست استفاده کرد. همیشه با آن‌ها کار می‌کنیم اما برایمان عادی شده و فراموش می‌کنیم که باید در لحظه شکرگزارش باشیم. هر زمان چیزی برایت زیادی عادی شد از آن فرار کن. بگذار یک سری چیزها تازه بماند تا قدردانشان باشیم. قدرش را که بدانی بهتر کارها را انجام می‌دهد و خدمات فوق‌العاده‌ای به تو می‌دهد. دست‌ها را باید فهمید، باید شنید و گاه مشاور خوبی برای ذهن خود شد.

مطالب مرتبط

یک پاسخ

  1. زهرا جان نامه‌ات رو تازه دیروز دیدم خیلی وقت بود سراغ میلم نرفته بودم زیر انبوه نامه‌های تبلئغاتی پیداش کردم ولی حال و هوام خوب نبود که جواب بدم. امروز دوباره میخونمش و فردا توی سایتم جوابش رو میگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *