باید بیشتر بنویسم| تله‌ی بی‌زمانی

باید بنویسم. بیشتر از  خودم باید بنویسم. دست‌هایم را بستند. چه کسی؟ نمی‌دانم. فقط گاهی سخت‌گیر‌ی‌های خودم باعث می‌شود دفترم را باز نکنم و ننویسم. زندگی یعنی همین لحظه. یعنی من الان کجال هستم و می‌خواهم برای خودم چه کارهایی انجام دهم. یعنی یک بار برای همیشه فریاد بزنم من می‌خواهم هرطور شده این زندگی را بسازم؛ آن هم با دیوارهایی که محکم باشند با دیوارهای بتنی نه شیشه‌ای که هر کس یک تلنگر به آن زد بشکند و فرو بریزد.

می‌خواهم خودم را بیشتر دوست بدارم. برای خودم بیشتر ارزش قائل شوم و هر طور شده، حالم را خوب نگه دارم. می‌خواهم برای خودم همه باشم. چرا که هر کسی در جهان درون خویش تنها زندگی می‌کند و این جهان درون ماست که بیرون را می‌سازد.

من با تکه‌‌ای از تنهایی به این سو و آن سو می‌‌دوم بلکه چیزهایی که می‌خواهم را بیابم. که خودم را پیدا کنم. وقتی حس کردی کل وجودت دست خودت نیست یعنی گم شدی و نوبت آن رسیده که خود را پیدا کنی. هر چند زندگی همیشه برایت چیزهای متفاوتی دارد که تو ازشان بی‌خبری.

کل زندگی‌ات با کنترل پیش می‌رود، کنترل خواب، کنترل احساس، کنترل ذهن و این کنترل اگر باتری قوی‌ای داشته باشد بسیار عالی می‌تواند عمل کند.

صدبار گفتم بین نوشتم نباید وقفه بیفتد. باید تند و تند بنویسی. البته این سخت‌گیری تا یک جایی خوب است. اگر قرار باشد باعث خودسرزنشی شود از دور خارج می‌شود.

تله‌ی بی‌زمانی

دچار تله‌ی بی‌زمانی شده‌ام. حس می‌کنم حتمن باید زمان زیادی داشته باشم و بنشینم بی‌دغدغه به کارم برسم اما این دیدگاه درست نیست و ما باید برای آنکه کاری به سرانجام برسد برایش برنامه‌ریزی کنیم وگرنه حتا اگر تمام روز بیکار باشیم هم به کارهایی که داریم نمی‌رسیم. پس حواسمان جمع باشد تا از لحظاتمان مفید استفاده کنیم.

حالا بیا به من بگو چه چیزهایی از این دنیای فانی می‌خواهی که باقی بمانی؟ از خودت چه انتظاراتی داری؟ آیا چیزی بوده که دلت را بلرزاند یا تو را به حرکت در آورد؟ رسالت تو در این زندگی چیست؟

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *