می‌خواهم فکر کنم | افکارت را بتکان

همه‌ی ما آدم‌ها می‌گوییم که می‌خواهم فکر کنم اما خیلی‌ از ما هنوز نیاموختیم که چطور به هر مسئله‌ای باید اندیشید. گاهی فکر کردن برایمان حتا سخت‌تر از کارهای فیزیکی‌ست و خسته‌مان می‌کند.

از بس به ذهنمان فشار آوردیم و مدام بافتیم و بافتیم دیگر نایی برایمان باقی نماند.

اما چرا فکرهایمان دارد آزارمان می‌دهد؟ مگر قرار نیست که ذهن یاریمان کند تا راحت‌تر تصمیم بگیریم؟ پس چه شد که به جای شفافیت همه چیز به هم گره خورد؟

یک جای کار می‌لنگد که ما میان هزاران فکر بی‌خود و بی‌جهت محاصره شدیم و داریم به خودمان آسیب می‌رسانیم.

افکار محدودکننده

مدتی‌ست که دارم روی ذهنم کار می‌کنم و افکار محدود‌کننده‌ام یکی یکی دارند خودی نشان می‌دهند و من باید مقابلشان بایستم و بگویم تو بافته‌ی خانواده و جامعه هستی و در واقع این افکار حقیقی نیستند. مثلن باورهایی مثل: تو که نمی‌تونی، نمیشه، اینا برای از ما بهترونه، به همینی که داری حتا کم راضی باش و چه و چه که باعث شدند که ما فکر کنیم امکان ندارد که ما هم روزی به موفقیت و ثروت برسیم. در حالی که خیلی از افراد از همین مسیر وارد شدند و روی خودشان کار کردند، ایستادند و ساختند تا اینی شدند که الان ما می‌بینیم. در واقع ما نوک قله‌ی یخ را می‌بینیم و چالش‌ها و تلاش‌هایی که طی سالیان متمادی اتفاق افتاد را ندیدیم.

برای اینکه از این جایی که ایستادیم پله پله بالاتر برویم باید طرز تفکر و ذهنیتمان را تغییر دهیم.

پرورش ذهن

در قسمتی از کتاب شفاف بیندیش نویسنده در رابطه با افکار نوشته:

ما ترجیح می‌دهیم که افکار همیشگی را در سر بپرورانیم چون برایمان غریبه نیستند. یادمان داده‌اند که چیزهای تازه ترسناک‌اند- پس برای اجتناب از آنها دست به کاری می‌زنیم. ما بنده عادتیم و ترجیح می‌دهیم به جای فشار آوردن به ذهن‌مان استراحت بدهیم.

برایم جای سوال است که از چه چیز باید دست بکشیم و استراحت کنیم؟ از انجام وظایف تکرایِ سرِ کار؟ از الگوهای فکری شناخته شده‌مان؟ وقتی که واقعن درباره این موضوع فکر می‌کنیم می‌بینیم که به ندرت به ذهنمان فشار می‌آوریم مگر اینکه دلیل خاصی در کار باشد؛ مثل آزمونی که نمی‌شود از زیرش در رفت، در غیر این صورت، معمولن به این فکر می‌کنیم که «هدف از فکر کردن چیست؟»

خب، هدف این است که ذهن‌تان را درست مانند بدن‌تان پرورش دهید تا تناسبش را از دست ندهد. اینطور نیست که در کل عمرتان فقط چهار سال به باشگاه بروید و دیگر برای همیشه ترکش کنید. پس چرا همان‌طور که بدن‌تان را تمرین می‌دهید ذهن‌تان را تمرین ندهید؟

اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، این نکته را به بهترین زبان بیان کرده است که:« زندگی سرشار از فرزانگی، زندگی سرشار از خرد است. مهم است که یاد بگیرید شفاف بیندیشید. شفاف اندیشی کاری الا بختکی نیست. نیاز به پرورش درست دارد.

کلید توقف ذهن

آنقدر از خواندن این کتاب خوشحالم و حس همزاد پنداری با نویسنده دارم که دلم می‌خواهد چندین و چند بار آن را بخوانم.

همیشه با خودم فکر می‌کردم، « چرا مغزم از کار نمی‌افتد؟ کلید توقفش کجاست؟» حالا که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم من فقط نمی‌دانستم از این ابزار شگفت‌آور که مغزم باشد چطور استفاده کنم.

من هم خیلی از اوقات دلم می‌خواست صدای ذهنم را خاموش کنم و به کارهایم بپردازم و با خود می‌گفتم کاش ذهنم دکمه‌ای داشت تا هر زمان دارد اذیتم می‌کند خاموشش کنم.

شاید چون اطلاعاتمان در این خصوص اندک است و کنترل ذهن را نیاموختیم تنها راه‌کاری که داریم فرار کردن از افکاری است.

مطالب مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *