هیچ چیز را به خود نگیرید | کتاب چهار میثاق

ما آدم‌ها از بعضی رفتارهای اطرافیانمان ممکن است دلخور شویم. شاید همین حالا که دارید این نوشته را می‌خوانید از کسی بخاطر حرفی که به شما زده ناراحت باشید یا دلتان جوری از برخوردی بد شکسته باشد که دیگر نخواهید ریخت و قیافه‌ی آن فرد را ببینید. من هم درگیر ماجرایی بودم که از ذهنم خارج نمیشد تا اینکه به طور اتفاقی کتاب چهارمیثاق را که چند سال پیش خوانده بودم، از کتابخانه‌ام برداشتم و میثاق دوم با عنوان «هیچ چیز را به خود نگیرید» را خواندم. دو صفحه خواندم اما طوری مرا تحت تاثیر قرار داد که نتوانستم رهایش کنم و تا آخر فصل را یک ریز، ایستاده مقابل کتابخانه خواندم.

قسمتی از آن را اینجا قرار می‌دهم تا شما هم بخوانید.

هر اتفاقی که در اطراف شما افتاد، آن را به خود نگیرید. مثالی می‌زنم: اگر من شما را در خیابان ببینم و بی آن که شما را بشناسم بگویم:« هی، تو چقدر احمق هستی»، مسلمن این جمله به شما برنمی‌گردد، بلکه به خودم برمی‌گردد. شما اگر آن را به خود بگیرید، شاید باور کنید که احمق هستید. شاید فکر کنید:« از کجا می‌داند؟ او روشن بین است یا هر کسی می‌تواند حماقت مرا ببیند؟»

شما آن را به خود می‌گیرید، چون با آنچه گفته شده موافق هستید. به محض این که آن را بپذیرید، زهر در درون شما جریان می‌یابد و به دام رویای دوزخ می‌افتید. آنچه باعث می‌شود به دام بیفتید، چیزی است که ما آن را اهمیت شخصی می‌نامیم. اهمیت شخصی، یا همه چیز را به خود گرفتن، بیانگر نهایتِ از خود راضی بودن است، چون شخص بر این تصور است که همه چیز مربوط به «من» است. در طول دوران تربیت، یا اهلی شدن، ما می‌آموزیم که همه چی را به خود بگیریم. فکر می‌کنیم مسئول همه چیز هستیم. من، من، من، همواره من!

هیچ کدام از کارهایی که دیگران می‌کنند، به خاطر شما نیست. به خاطر خودشان است. همه مردم در رویا و در ذهن خود زندگی می‌کنند. آنان در دنیایی کاملن متفاوت با دنیای ما زندگی می‌کنند. ما وقتی چیزی را به خود می‌گیریم، فرض می‌کنیم که آن‌ها می‌دانند در دنیای ما چه می‌گذرد، و می‌کوشیم دنیای خود را به دنیای آن‌ها تحمیل کنیم.

حتا زمانی که موقعیت بسیار شخصی به نظر می‌رسد، حتا زمانی که دیگران مستقیمن به شما توهین می‌کنند، این مطلب ربطی به شما ندارد. آنچه آن‌ها می‌گویند یا انجام می‌دهند و یا عقایدی که ابراز می‌کنند، همه طبق میثاق‌هایی است که در ذهن خویش دارند. نقطه نظر‌های ایشان حاصل برنامه‌ریزی‌ای است که در مدت اهلی شدن دریافت کرده‌اند.

***

برای من مهم نیست که شما درباره‌ام چه می‌اندیشید،و آنچه را می‌اندیشید به خودم نمی‌گیرم. وقتی مردم می‌گویند:« میگوئل، تو بهترین هستی»، آن را به خودم نمی‌گیرم، و وقتی هم می‌گویند:« تو بدترین هستی»، باز هم به خودم نمی‌گیرم. می‌دانم شما وقتی خوشحال هستید ممکن است بگویید« میگوئل، تو فرشته‌ای!» اما وقتی روحیه‌تان بد است، می‌گویید:« اوه، میگوئل، تو مثل شیطانی! چقدر نفرت‌انگیزی! چطور ممکن است این حرف‌ها را بزنی؟» در هر صورت روی من اثری نمی‌گذارد، چون خودم می‌دانم چه هستم. نیازی ندارم که از سوی دیگران پذیرفته شوم. نیازی ندارم کسی را داشته باشم که به من بگوید: تو بسیار خوب عمل می‌کنی! یا بگوید: چطور جرئت کردی این کار را بکنی؟

من می‌دانم که این مشکل شماست، نه مشکل من. شما دنیا را این‌گونه می‌بینید. اصلن به من مربوط نمی‌شود، چون شما با خودتان درگیر هستید، نه با من. دیگران عقاید خود را دارند، که متناسب و موافق با نظام اعتقادی‌شان است، پس آنچه درباره من می‌اندیشند، واقعن درباره من نیست، بلکه درباره خودشان است.

***

هیچ چیز را به خود نگیرید، چون وقتی چیزی را به خود می‌گیرید، خود را به رنج می‌اندازید، آن هم برای هیچ. انسان‌ها به رنج کشیدن در سطوح مختلف و به درجات متفاوت اعتیاد پیدا کرده‌اند، و به یکدیگر در تداوم این اعتیاد کمک می‌کنند.

انسان‌ها با هم پیمان بسته‌اند که در رنج کشیدن به یکدیگر کمک کنند. اگر نیاز داشته باشید که کسی با شما بدرفتاری کند، به آسانی کسی را می‌یابید که آزارتان دهد. همین‌طور اگر با کسانی باشید که نیاز به رنج کشیدن دارند، چیزی در شما وادارتان می‌کند که با آن‌ها رفتار آزاردهنده‌ای داشته باشید. گویی آن‌ها یادداشتی روی پشت خود نصب کرده‌اند که روی آن نوشته شده:« به من لگد بزن.»

آن‌ها نیاز به توجیه رنج‌های خود دارند. اعتیاد آن‌ها به رنج کشیدن چیزی نیست جز میثاقی که هر روز تشدید می‌شود. هر جا که بروید، کسانی را پیدا می‌کنید که به شما دروغ بگویند، و همین‌طور که آگاهی‌تان افزایش می‌یابد، متوجه می‌شوید که خودتان نیز به خود دروغ می‌گوییدو از دیگران انتظار نداشته باشید که به شما راست بگویند، زیرا آن‌ها به خود نیز دروغ می‌گویند. شما باید به خود اعتماد کنید و تصمیم بگیرید که آیا مایلید آنچه را دیگران به شما می‌گویند باور کنید یا نه.

حتا اگر دیگران به شما دروغ بگویند، ایرادی ندارد. آن‌ها به شما دروغ می‌گویند چون می‌ترسند. می‌ترسند که شما متوجه شوید آن‌ها کامل نیستند. از چهره برداشتن این نقاب اجتماعی دشوار است.

***

وقتی عادت کردید که چیزی را به خود نگیرید، دیگر نیازی نیست به آنچه دیگران می‌گویند یا انجام می‌دهند، اعتماد کنید. فقط نیاز دارید که به خود اعتماد کنید و انتخاب‌های مسئولانه‌ای انجام دهید. شما هرگز مسئول اعمال دیگران نیستید؛ فقط  مسئول خودتان هستید. وقتی که واقعن این مطلب را درک کردید و از به خود گرفتن همه چیز دست برداشتید، آن وقت به سختی امکان دارد که سخنان یا اعمال دیگران موجب آزارتان شود.

 

این میثاق را روی کاغذ بنویسید و آن را هر جا مایلید بچسبانید تا همواره به خاطرتان بیاورید که: هیچ چیز را به خود نگیرید.

کتاب: چهار میثاق

نویسنده: دون میگوئل روئیز

نشر: ذهن آویز

مترجم: دل آرا قهرمان

مطالب مرتبط

8 پاسخ

  1. من خیلی این کتابو دوست دارم. یادمه یه بار که رفته بودم کوه داشتم نسخه صوتیشو با صدای نیما رئیسی گوش می‌دادم. اون روزا یه خاطره بد خیلی آزارم می‌داد و من نمی‌تونستم کسایی که مسببش بودن رو ببخشم.
    نمیدونم کدوم فصلش بود. اما خاطرم هست که بعد از شنیدن اون فصل رفتم بالای یکی از این صخره‌ها وایسادم و با خودم عهد بستم که دیگه نمی‌خوام اون ناراحتی رو حمل کنم. رهاش کردم و گفتم که دیگه نیازی بهش ندارم.
    در مسیر برگشت به خونه اتفاقی افتاد که در حالت عادی امکان نداشت رخ بده. نتیجه تصمیمم رو به فاصله نیم ساعت دیدم و کلن ورق برگشت. مرسی که این پست رو اختصاص دادی به چهار میثاق. باید برگردم و دوباره بخونمش.

  2. خیلی خوب بود و منم این میثاق رو خیلی دوست دارم
    نه اتفاقای خوب و نه اتفاقای بد هیچکدوم رو نباید به خودمون بگیریم
    تا اون حس وابستگی به یه نتیجه رو از بین ببریم.

    راستی زهرا جان که هم اسم هم هستیم چه عالی.
    من هم توی یکی از یادداشتهام با عنوان تلاقی دو کتاب به این اصل پرداختم، دوست داشتین یه سر بزنین.
    وسایل پذیرایی فراهمه 🙂

  3. تعریف این کتابو شنیده بودم، اما نمی‌دونستم حول موضوعات خودشناسی و بهادادن به خود نوشته شده.
    اون سری هم تو کتابفروشی کتابو برداشتم، اما زحمت تورق و خریدنش رو به خودم ندادم. اینبار حتمن می‌خرمش. مرسی از معرفی خوبت. حس کردم تو این روزایی که دارم به خودم فکر می‌کنم، این بهترین انتخابه. در واقع مطمئنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *