ده تمرین برای نوشتن | ایده ها را بساز

فکر می کنی ایده ای نداری؟  در همان لحظه که چنین حسی داری پشت میز بنشین. کامپیوترت را روشن کن  یا برگه و خودکاری مقابلت بگذار سپس به در و دیوار نگاه کن. بله درست خواندی، به دور و اطرافت نگاه کن و فکر کن. قطعا در این مواقع چیزهایی از ذهنت می گذرد. حالا همان را بنویس. عیبی ندارد چندان خوب نیست یا خیلی شخصی ست و نمی توانی جایی منتشرش کنی. در ابتدای کار به انتشار فکر کن و تا می توانی تولید کن و حتی اگر خواستی دور بریز.

البته من اگر باشم دلم نمی آید نوشته هایم را پاره کنم یا فایلی که در آن نوشتم را کاملا از بین ببرم . اگر فکر می کنی نوشته ات ممکن است به دست کسی بیوفتد که نباید آن را بخواند یا آن را از بین ببر یا جایی نگه دار که کسی نتواند سراغش برود.

می دانم گاهی فکر می کنید تمام آنچه از ذهنتان می گذرد ممکن است تکراری باشد و نتوانید همیشه از آن موضوع بنویسید. پس حتما ادامه ی این متن را بخوانید تا چند تا ایده برای نوشتن به شما بدهم که هر روز حداقل از یکی از این ها استفاده کنید و تمرین نوشتن داشته باشید.

۱) با عکس ها بنویس

می توانی برنامه ی پینترست را در گوشی نصب کنی یا حتی وارد سایتش شوی و عکس های متفاوتی را آنجا ببینی. البته با هر عکسی هم نمی توان چیز خاصی نوشت. دنبال عکس هایی بگرد که یک مفهومی پشتشان پنهان شده است. مثلا در یک تصویر پیرزنی را می بینی که دارد پشت پنجره ی اتاقش کتاب می خواند. اول از همه این تصویر را توصیف می کنی سپس از تخیلاتت بهره می گیری . هر آنچه به ذهنت رسید در ادامه اش بنویس . مهم نیست چقدر درباره اش بنویسی. شاید حتی وقتی ادامه دهی متوجه شوی این ایده می تواند یک داستان کوتاه شود یا حتی ایده ای برای نوشتن داستان بلند. نگران این نباش که کم بنویسی.

تا جایی که می توانی فضای بیرونی و درونی خانه را شرح بده. حتی می توانی در رابطه با همسایه ی روبرویی این خانه نیز بنویسی.

۲) با پنج کلمه نوشتن را شروع کن

همینطور که داری فکر می کنی هر کلمه ای که در لحظه به ذهنت رسید را بنویس . فکر می کنم پنج کلمه مناسب باشد. سپس آن ها را در یک متن به کار ببر. سعی کن جوری آن ها را به هم ربط بدهی. حتی شده متنت تخیلی یا فانتری شود تلاش کن از آن کلمات حتی اگر بی ربط بودند استفاده کن. مثلا  غول و آشپزخانه ، فکر کن این دو را چگونه می توان در یک متن استفاده کرد. از خودت سوال بپرس. بعد شاید ناگهان به یک عنوان برسی: غول هایی که به آشپزخانه مان حمله کردند!

اتفاقا کلمات بی ربط موجب می شوند تو بیشتر فکرت را به کار بگیری و چیز های عجیب غریب بنویسی . با این کار دیگر از کلیشه ها هم فاصله می گیری.

 

۳) گردهمایی کلمات با یک حرف خاص

شاید متنی را خوانده باشید که در آن سعی شده با حفظ مفهوم از کلماتی استفاده شده باشد که  با الف یا هر حروف دیگری شروع شده اند. به عنوان مثال در ذهنتان به کلماتی فکر کنید که با ب شروع می شوند. من در لحظه این کلمات به ذهنم رسید( بادکنک، بادبادک، بلال، بلوط، بیل، براق، بالشت، بوق و …) جمله ی اول را با همان کلمات آغاز کنید سپس در حین نوشتن، ذهنتان دنبال کلماتی می گردد که با ب آغاز می شوند.

حتی اگر چیز مناسبی پیدا نکردید خیلی منتظر نمانید و هر چه توانستید بنویسید. هدف ما این است که بتوانیم بنویسیم و این راهکار ها موجب شوند تا دستمان گرم بیفتد. اگر توانستید پی در پی از کلماتی با آن حروف بخصوص هستند استفاده کنید که خیلی هم عالی می شود.

در غیر این صورت به خودتان سخت نگیرید.

 

۴) از صدا های اطرافت بهره ببر

در خانه نشسته ای و ناگهان صدای در را می شنوی. با همین صدا شروع کن.

صدای در می آید . نمی دانم کیست.به جز من که کسی در آن خانه نبود …

و همین تو را وارد تخیلات و یک داستان غیر واقعی می کند.

حتی می توانی از صدای طبیعت مثلا صدای پرنده ،صدای باران یا صدای سماور وقتی به جوش می آید، استفاده کنی و نوشتن را آغاز کنی.

 

۵) یک صفحه خواندن، یک صفحه نوشتن

یک صفحه از یک کتاب را بخوان . اگر فکر میکنی در آن صفحه چیزی نبود که بتوانی چیزی راجع به آن بنویسی چند صفحه بخوان. سپس دفترت را باز کن  و آنچه دریافتی را بنویس.

این موجب می شود موضوع برای نوشتن داشته باشی. حتی ماجرای کلی یک کتاب را می توانی بنویسی و آنچه تو را به وجد آورد.

 

۶) ادامه نویسی

یک جمله از کتاب یا هر جایی که دیدی بردار و ادامه اش را تو روایت کن. می توانی داستانی هم ننویسی و هر چه به ذهنت در رابطه با موضوع رسید بنویسی.

با تجربه ای که از این کار دارم حتی می توان با این کار به ایده ای داستانی دست پیدا کرد و غافلگیر هم شد. برای من این تمرین بسیار لذت بخش است و سعی می کنم روزی یک بار انجامش دهم. بعدا می توانی آن ایده هایی که نوشتی را بست دهی و آن را در حد یک داستان کوتاه یا حتی بلند ادامه دهی . این کار ها موجب میشود تو انگیزه پیدا کنی و دیگر هر روز پریشان پشت میزت ننشینی و نگویی همه ی موضوعات تکراری است و ایده ای برای نوشتن ندارم.

 

۷)  نامه نوشتن

اگر دوستی داری که بتوانی برایش نامه بنویسی عالی است . اگر هم نداری عیبی ندارد برای خودت یا یک دوست خیالی، حتی شده برای کسی که دیگر در این دنیا نیست،هر روز نامه بنویس. می توانی از کار هایی که در طول روز انجام دادی بنویسی یا مثلا در رابطه با یک موضوعی که در کتابی خواندی نظرت را ابراز کنی.

حتی به خودت دل داری بدهی و راز هایت را در نامه فاش کنی و درد و دل کنی. خودت را تشویق کنی و برای قدم هایی که برداشتی افتخار کنی. از آنجایی که خودمان بهترین دوست خود هستیم پس تمام حرف هایت را می توانی در غالب نامه تعریف کنی  و خود سانسوری را کنار بگذاری . اگر فکر می کنی کسی ممکن است آن ها را بخواند جایی پنهانشان کنی. (البته طوری پنهان نکن که بعدا خودت هم ندانی نامه ها را کجا گذاشتی.)

می توانی برای فرزند داشته یا نداشته ات هم چیز هایی جذابی بنویسی. اگر فرزند داری که چه بهتر پس حتما برایش از کودکی و کار های جالبش بنویس تا بعد ها  بتواند آن ها را بخواند و لذت ببرد از داشتن مادر یا پدری مانند تو، که آنقدر او برایت ارزشمند بود که حتی میان مشغله های مختلفت، نگذاشتی لحظات زندگی اش بیهوده بگذرد و آن را مکتوب کردی تا هم خودت یادت بماند که چه لحظاتی را تجربه کردی و هم او . قطعا آن نامه ها برایتان همچون گنجی باارزش خواهد بود.

 

۸) هذیان نویسی

هذیان یعنی پریشان گویی، گفتار بیهوده.  در این تمرین کاغذی را برمی داری و هر آنچه آن لحظه از ذهنت گذشت را می نویسی. حتی شده چیز های بی ربط، تخیلی و اتفاقاتی که هیچوقت رخ نخواهد داد و تنها ساخته و پرداخته ی ذهن توست.

چیزی که در این تمرین اهمیت دارد این است که رها باشی و فشاری به افکارت وارد نکنی. حتی شده زمانی که خسته ای این کار را انجام بده چون بعد از کارهای بسیار پرت و پلاهای بیشتری از ذهنمان رد می شود.

اگر مدتی این تمرین را انجام دهی تضمین می کنم که به ایده های خوبی خواهی رسید.

 نمونه:

به پشت سرش نگاه می‌کند. سایه‌ای بلند‌تر از قد و قواره‌ی خودش می‌بیند. اما چیزی که بیشتر توجهش را جلب کرده تیغ‌های ریزی‌ست که سایه را احاطه کرده‌اند.

شبیه کاکتوسی که سرشار از تیغ است. دستش را روی قسمتی از بدنش می‌کشد. انگشتانش فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند.

کف دست و انگشتانش خراش‌های ریزی برداشته‌اند و خونِ اندکی از هر قسمت جاری گشته است. دوباره برمی‌گردد. این بار ارتفاع تیغ‌ها بیشتر شده. سرگشته و حیران شروع به دویدم می‌کند. دستش چنان می‌سوزد که سرعتش موجب می‌شود باد با شدت زیادی به آن برخورد کند ولی به جای خنک و کم‌ شدن سوزش، دردی جانکاه هم بر آن افزوده می‌شود.

از چه کسی فرار می‌کند؟ از خودی که سال‌ها در حال زندگی با او بوده است؟

قطرات خون ردی بر جای گذاشته‌اند. دلش می‌خواهد دستش را درون ظرفی پز از یخ فرو کند. به خانه بازمی‌گردد. تیغ‌ها رشدشان بیشتر شده است اما روبروی آینه که قرار می‌گیرد دیگر نشان از آن‌ها نیست.

می‌ترسد دوباره به بدنش دست بزند. انگار شعله‌ای از آتش را زیر پوستش نگه داشته اند تا او را بسوزانند.

 

۹) آنافورانویسی

آنافورا یک آرایه ادبی یونانی است.
آنافورا یعنی تکرار یک واژه یا عبارت در ابتدای چند جمله.

ممکن است خیلی جاها این مدل نوشتن را دیده باشی اما شاید نمی دانستی نوع خاصی از نوشتن محسوب می شود. به عنوان مثال:

شادی یعنی یه دوست خوب داشته باشی.

شادی یعنی رسیدن به اهدافت.

شادی یعنی تابستان و بستنی های خوشمزه.

شادی یعنی کتاب خوندن.

شادی یعنی خواهرزادت اسمت را صدا بزند.

 

یا از عبارت کاش می دانستی اول تمام جملات استفاده می کنیم و آن را ادامه می دهیم.

 

نمونه:

  1. کاش می دانستی چقدر زود دیر می شود.
  2. کاش می دانستی دلتنگی چه بلایی سر آدم می آورد.
  3. کاش می دانستی اگر فکر نکرده حرف بزنی دیگران از تو دور می شوند.
  4. کاش می دانستی وقتی تو نباشی دلتنگی مانند رود در تنم جاری می شود.
  5. کاش می دانستی افکارم بعد از رفتنت چه منفی باف شده.
  6. کاش می دانستی چقدر این روز ها به تو فکر می کنم.
  7. کاش می دانستی راز زیستن مان چیست.
  8. کاش می دانستی عشق قرار نیست تنها به یک فرد باشد بلکه به چیز ها و کار ها هم می توان عشق ورزید.
  9. کاش می دانستی کتاب ها چه دنیایی جالبی دارند.
  10. کاش می دانستی قرار نیست تا ابد به آدم هایی که به من اهمیت نمی دهند فکر کن.
  11. کاش می دانستی آدم ها یک روز می روند و تنها می مانیم.
  12. کاش می دانستی قلب های شکسته ما روزی ترمیم خواهند شد.
  13. کاش می دانستی تمام عطر های جهان به عطر زیبای گل نرگس نمی رسند
  14. کاش می دانستی آرامش در دل هایی ست که بی بهانه مهربانند.
  15. کاش می دانستی خشم یک جایی تو را از پا می اندازد.
  16. کاش می دانستی تمام ابهاماتمان با صحبت کردن حل می شود.

 

از هر عبارتی که دلت خواست می توانی استفاده کنی. چند نمونه مثال می زنم.

کاش من پرنده بودم، اگر زمین گرد نبود، وقتی او آمد و … این ها را می توانی ابتدای جملاتت بنویسی و ادامه دهی.

 

۹) کاریکلماتور نویسی

کاریکَلِماتور(آمیختهٔ کاریکاتور و کلمات) نامی است که پرویز شاپور در سال ۱۳۴۷ بر نوشته‌های خود که در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو چاپ می‌شد گذاشت. این واژه حاصل پیوند دو واژه «کاریکاتور» و «کلمه» است. به دید شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

کاریکلماتور نمونه ای درخشان برای نوشتن جملات خلاقانه است. در واقع در این جملات تشبیه و استعاره و جان بخشی وجود دارد و با تمرین می توانیم به نمونه های خاصی برسیم.

چند نمونه از پرویز شاپور

  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
  • اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
  • به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
  • قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.
  • به نگاهم خوش آمدی.
  • پایین آمدن درخت از گربه.
  • قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
  • زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.
  • جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می‌کند.
  • فوّاره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی‌شوند.
  • هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
  • باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
  • فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.
  • فریاد زندگی در سکوت گورستان ته‌نشین می‌شود.
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
  • غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.

 

چند نمونه ی تمرینی از خودم:

۱) وقتی دم را از آدم بگیرید هیچ چیز نمی ماند جز آه .

۲) مردم که دریا را آلوده کردند دریا آبش ته کشید.

۳)  وقتی من درست از زمان استفاده نمی کنم ساعتمان اعتصاب می کند و دیگر عقربه هایش حرکت نمی کنند.

۴) مرغ برای دیدن مرغابی در آب غرق شد.

۵) قند های قندان ها از شیرینی به پند تبدیل شدند.

۶) قند ها از شیرینی زیاد به دیابت مبتلا شدند.

۷) اگر هفتاد بیشتر تلاش می کرد حتما به صد می رسید.

۸) وقتی شورش را در می آورند شورش به پا می شود.

۹) قاصدک ها با دیدن قاصد ها به پرواز در آمدند.

۱۰) ماه را از آسمان که برداشتند دیگر هیچ قرصی مثل ماه نشد.

۱۱) موهایم را خرگوشی بستم و خرگوش ها با دیدن من به سمتم دویدند.

۱۲) وقتی خرما می خورم چشمانم خرمایی تر می شوند.

۱۳) مقابل تو که می ایستم قلبم می گریزد، تو که نمی خواهی بمیرم.

۱۴) معجون فراموشی را که سر کشیدم دلم می خواست به یاد بیاورم چه کسی بودم.

۱۵) خورشید خودش را پشت ابر پنهان کرد و قایم باشک بازی آغاز شد.

۱۶) آبشار گیسوانت را به دستان طبیعت سپردم و جاری شد.

 

 

۱۰) گفتگو نویسی

این تمرین به شما کمک می کند تا بتوانید دیالوگ های بهتری برای داستان تان بنویسید.

دو فرد را در نظر بگیرید که سر مسئله ای در حال بحث و کشمکش هستند.

برای هر کدام اسمی بگذارید. شاید مادر و فرزند باشند یا دو دوست، دو همکار، خواهر و برادر و …

از یک جایی شروع کنید.

مثلا الف بگوید: نظرت درباره ی عشق چیه؟ و دومی پاسخی بدهد.  طوری نباشد که هر دو نظری یکسان داشته باشند چون اینگونه گفتگو چندان خوب از آب در نخواهد آمد و کشمکشی ایجاد نخواهد شد. برای اینکه به جذابیت نوشته افزوده شود باید هر کدام نظر متفاوتی داشته باشند و اینکه یکی بخواهد دیگری را قانع کند.

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *