وقتی کتاب ها زبان باز می کنند| فواید کتابخوانی

ذهن فراموشکار ما هر روز و هر روز پر از اطلاعاتی می شود که فردا نمی دانیم آن چیزهایی که روز گذشته دریافت کرده بودیم چه اتفاقی برایشان افتاد. انگار همگی دست به دست هم به جایی دوردست رفتند تا از دست ما فرار کنند. هر کسی شیفته ی کتاب ها و نوشتن باشد می داند وسوسه ی خواندن یک کتاب بیشتر از وسوسه ی نوشتن است. حداقل بیشتر وقت ها اینطور است مگر در موارد استثنایی. کتاب ها را می خوانیم و بدون اینکه در تمام جملاتش عمیق شویم حریصانه پیش می رویم تا بیشتر و بیشتر اطلاعات بدست بیاوریم و ببینیم ته ماجرا به کجا خواهد رسید.

خوشحالیم که یک کتاب را به پایان رساندیم و می توانیم سراغ دیگری برویم. چشممان را که به سمت کتابخانه می چرخانیم هر کدام از کتاب ها به نوعی برایمان چشمک می زنند تا سراغشان برویم.

کتاب خوشبخت

آن کتابی که بیرون کشیده می شود حسی آمیخته با غرور و خوشبختی را داراست. فریاد می زند بالاخره من هم در دستانش جای گرفتم و این افتخار بزرگیست اما ای کاش زود دوباره مرا به خانه برنگرداند. دلم می خواهد هر کجا که می رود همراهش بروم. چقدر شیرین است همراه کسی باشی که عاشقانه و صادقانه دوستت دارد.

داشتم میان کتاب های دیگر له می شدم. تابستان هم دارد می رسد و عرق از روی پوست مقوایی ام جاری شده بود. خدا را شکر این خیسی به بدنم اصابت نمی کند وگرنه هیچی از من باقی نمی ماند. کتاب حرف می زند آنقدر که اگر صدایش را بشنوی سرسام می گیری و برای مدتی او را رها کنی. با ترس صدایت می زند و می گوید مبادا مرا روی نیمکت پارک بگذاری و بروی چون آدم های اینجا آنطور که من دیدم اصلا اهل کتاب خواندن نیستند. این بی تفاوتی در نگاهشان وجودم را می سوزاند. به معنای واقعی درونم آتشی به پا می شود. اعضای پیکرم که کلمات هستند ضجه می زنند. بعضی ها شکیبایی بلد نیستند.

من به کسی که مرا اینگونه با دقت و توجه می خواند اعتماد کامل دارم. اما آیا اطلاعاتی که از دورنم دریافت می کند در همان بار اول کاملا در یادش می ماند؟

تا جایی که خبر دارم آن اطلاعات ماندنی نیستند و از بین می روند. این دیگر دست من نیست. فقط می گویم اگر برگه و کلماتم حرف های بسیاری دارند باید مدت زمان بیشتری روی من وقت بگذارید وگرنه خواندنم چه فایده ای دارد وقتی تاثیری نگذارد؟

تمرکز در کلماتم

البته همیشه همه ی کتاب ها قرار نیست تاثیری فوق العاده زیاد رویمان بگذارند. نمی خواهم بگویم یک بار خواندن بی تاثیر است اما این تاثیر ناخودآگاه است. اگر بخوایی خودآگاه تاثیر بپذیری باید با دقت و تمرکز بیشتر بخوانی و چند بار این کار را انجام دهی. اینگونه آنچه در درونم دارم برایت قابل درک می شود و راحت می توانی در جمعی از من صحبت کنی.

من زیادی وقتت را نمی گیرم و اگر هم بگیرم به تو چیزهای فراتر از حد تصورت خواهم داد. حتی روی صحبت کردنت هم تاثیر می گذارم. مطمئن باش بدون من چیزی در زندگی ات کم داری. پس همین حالا سراغم بیا.

اشرف محصولات

من کتابم و کارم حرف زدن است. بسیار سخن می گویم و همیشه خواهان توجه بیشتر از جانب شما انسان ها هستم. شما اشرف مخلوقات هستید اما من اشرف محصولاتم هستم.

متوجه منظورم شدی؟ یعنی من مهم ترین ابزار در بین وسایلی هستم که وجود دارد. حتما الان می گویی پس لباس ها مهم نیستند یا وسایل خانه و فلان و بیسار . چرا چرا آن ها برای جسمتان خیلی مهم هستند و بدون آن نمی توانی جایی بروی. اشرف محصولاتی که روی روح تاثیری فوق العاده می گذارد. می خواهی فهرست وار فوایدم را بگویم؟ پس بزن برویم تا برایت تک به تک بگویم چه تاثیراتی روی روح و ذهنت دارم.

برخی فواید کتابخوانی

  1. در هر زمینه ای بخواهی کتابی مانند وجود دارد.
  2. هر وقت گیر کردی برای دریافت اطلاعات سراغم بیا و نگرانی را کنار بگذار.
  3. مغزت را فعال می کنم و نمی گذارم در حالت آکبند بماند.
  4. می توانم برایت جنبه ی سرگرمی و تفریح داشته باشم.
  5. باعث می شوم برای ساعاتی از فضای مجازی دور باشی و ذهنت را پویا تر می کنم.
  6. می توانم تو را درونم غرق کنم و این غرق شدن در دریای وجودم به معنای نجات است.
  7. با موضوعات داستانی برای مدتی تو را از جایی که هستی به جایی دیگر می برم و تو سفری چند دقیقه ای یا چند ساعته را تجربه خواهی کرد، بدون اینکه سوار هواپیما، قطار یا ماشین شوی.
  8. با آدم های مختلفی آشنا می شوی و این در دنیای واقعی در چند ساعت یا چند روز امکان پذیر نیست و محدودیت دارد.
  9. می توانی با کسی که هیچوقت او را ندیدی همزاد پنداری کنی و صحبت هایش را بخوانی.
  10. بهترین رفیقت خواهم شد و این را زمانی متوجه می شوی که هر زمان دلت خواست سراغم بیایی و هر وقت خواستی مرا ببندی و استراحت کنی. من ناراحت نمی شوم. زمانی غمگین و افسرده می شوم که در گوشه ی کتابفروشی خاک بخورم و حتی کسی مرا در دستانش نگیرد و حتی ثانیه ای به درونم نگاهی نیندازد.

بهانه ها را کنار بزن و سراغم بیا. قول می دهم پشیمان نشوی.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *