چرخشی ابدی

حول یک زمانی خاص به چرخش ابدی گرفتار شده بودم. هر چه می رفتم دوباره به سرخط می رسیدم. یک جای مسیر زمانی که برای بار صد و بیست و هشتم در آن محور اسیر بودم، ناگاه صدایی متفاوت را شنیدم.

صدای شره ی عشق از آبشاری به بلندای یک قرن. جلوتر رفتم. آبشار همان آبشار بود اما صدا همچنان مرا فرا می خواند. ناگهان عشق را در عبور اثیری اش، چون شبحی همیشگی دیدم. صدا نزدیک تر می شد. رویش را برگرداند. او را دیدم که دلوی را به چاه می انداخت.

اما هیچوقت آن چاه را کنار آبشار ندیده بودم. ریسمان را می تاباند. دلو آب را بالا آورد. آب زلال و درخشانی درون دلو دیدم.

جلو رفتم وگفتم شما منو صدا کردید؟ با تمامی یال و کوپالش روی درخشانش را سمتم چرخاند. پسری با هیکلی درشت و صورتی کشیده که روی بازوهایش نقشی نگاشته شده بود.

نگاهم که کرد انگار فریاد دردمندی را از چشمانش خواندم. همان هنگام زمانی که متوجه شدم دیگر در جهان و چرخشی تکراری نیستم خود را در خطه ی عشق یافتم.

نفهمید چه شد. شبیه کوزه ای بی جان بودم که دستانش جانی تازه به وجودم داد.

با هم پیش می رفتیم که آن پسر گفت: همه جای قلعه های قدیمی پر از قصه است. تا این را از او شنیدم شروع کردم به تعریف قصه ی خودم.

با پدر و مادرم در نزدیکی قلعه ای پر هیبت زندگی می کردیم. تازه به سن بلوغ رسیده بودم و با سبدم در جنگل مشغول چیدن تمشک وحشی بودم که ناگهان از پشت کسی دستش را روی دهانم گذاشت و مرا با خود برد.

سبد روی زمیت رها شد و تمشک ها زیر پای غول پیکر کسی که قیافه اش را نمی دیدم له شدند.

اشک هایم سرازیر شده بود و پدر و مادرم دیگر نتوانستند پیدایم کنند.  آن جادوگر مرا اسیر طلسمی کرد که حالا دوازده سال از آن زمان می گذرد و من به چرخشی ابدی در یک زمان گرفتار شده بودم تا همین چند ساعت پیش مدام همه ی اتفاقات تکرار می شدند و من محکوم به پرسه زدن و بیهوده زیستن در آن وضعیت بودم تا اینکه صدای شما را شنیدم.

گویا حالا از آنجا که بودم جدا شدم . سال هاست منتظر یک ناجی بودم تا دستم را بگیرد و از این مخمصه رها سازد.

دلم نمی خواهد دیگر آن اتفاقات تکرار شود. می ترسم نکند دوباره متوجه شود و با طلسمی دیگر اسیرم کند.

به صورتم خیره شده بود و گفت: من مدت هاست دنبالت می گشتم. شبیه کسی که چیزی را گم کرده است. نمی دانستم خودم را گم کرده ام یا کسی دیگر را. با دیدن تو انگار دیگر آن حس را ندارم.

شاید تو همان گم شده ام هستی.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *