۲۵امین روز بهار

کتاب وابسته از بیرگیت فاندربکه را به پایان رساندم. راوی این داستان زنی چهل ساله است که دختری به نام سیمی دارد. او نویسنده است و خاطرات، اتفاقات و هراس‌هایش را که با چالش‌های عاطفی زنانه گره خورده توصیف می‌کند و باعث می‌شود گذشته‌اش را واکاوی کند. در بخش‌هایی از کتاب گویا داری یادداشت‌ها و روزمرگی‌های او را می‌خوانی که بعضی قسمت‌هایش برایم خسته‌کننده می‌شد.

یک ساعت آزادانه نوشتم و ۲۰۰۸ کلمه شد.

توی حیاط خانه‌‌ی روستا قدم زدم و بوی بهار مستم کرد و به دوران کودکی‌ پرت شدم.

از کتاب وابسته عکس گرفتم تا استوری‌اش کنم. عکس‌ها با شکوفه‌های آلبالو خیلی زیبا شدند.

سرم درد می‌کند و حال ندارم بیشتر بنویسم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *