خلاصه‌ی نمایشنامه‎ی نوای اسرارآمیز

ابل زنورکو نویسنده‌ای که جایزه‌ی ادبی نوبل گرفته و تنها در جزیره‌ی رُزوَنوی در دریای نروژ زندگی می‌کند. جایی در نزدیکی قطب شمال که شش ماه از سال روز است. در بعدازظهر روزی هستیم که پایانش شب زمستان فرامی‎رسد و شش ماه آینده را در تاریکی باید گذراند.

داستان با شلیک دو گلوله به سمت اریک لارسن شروع می‌شود. لارسن مردی سی چهل ساله است و با وحشت وارد اتاق می‌شود. به دور و برش نگاه می‌کند تا کسی به دادش برسد. لارسن می‌خواهد بداند چه کسی به سمتش شلیک کرده است. زنورکو با خونسردی ابراز می‌کند که او اینکار را کرده و برای محافظت از خودش به کسانی که به خانه‌اش نزدیک می‌شوند شلیک می‌کند.

از قبل این قرار ملاقات را ترتیب داده بودند اما گویا زنورکو فراموش کرده است. لارسن خودش را خبرنگار نشریه‌ای معرفی می‌کند. او با هیچ خبرنگاری مصاحبه نمی‌کند و نمی‌داند چطور شد که کتبن این قرار را قبول کرد.

زنورکو با وجود اینکه موضوع مورد علاقه‌اش رمان فلسفی‌ست اما جدیدن کتابی به نام عشق ناگفته را که بیست و یکمین کتابش هم هست منتشر می‌کند. کتابی که درباره‌ی مکاتبات عاشقانه‌ی یک مرد و زن است. لارسن تعجب کرده از اینکه او درباره‌ی چنین موضوع پیش‌پا‌افتاده‌ و روزمره‌ای نوشته است و اتفاقن خیلی هم مورد توجه قرار گرفته است.

لارسن کنجکاو است که بداند نامه‌هایی که در این کتاب نوشته شده واقعی هستند یا نه. و به زنی به اسم اوا لارمور که مخاطب نامه‌ها است اشاره می‌کند. اما زنورکو می‌گوید این زن وجود خارجی ندارد و ساخته‌ی تخیلاتش است. لارسن اصرار دارد تا از زیر زبان او حرفی بیرون بکشد اما زنورکو نم پس نمی‌دهد.

به جایی می‌رسیم که زنورکو اعتراف می‌کند که اوا لارمور اسمی ساختگی است و زنی که برای هم نامه می‌فرستادند، هم‌شهری لارسن، هلن مِتِرناک است. پانزده سال پیش با هم آشنا شدند و او را در یک همایش درباره‌ی ادبیات جدید کشورهای اسکاندیناوی شناخت. آن‌ها هیچوقت با هم ازدواج نکردند و فقط برای هم قسم خورده بودند که همیشه همدیگر را دوست داشته باشند.

تمام این مدت لارسن منتظر بود تا به زنورکو بگوید که همان زنی که عاشقش بود، زنش است. چنان شوکی به زنورکو وارد شد که نمی‌توانست همچین چیزی را باور کند. لارسن خبرنگار نبود و هر دروغی که گفت برای این بود که بتواند زنورکو را ببیند.

خبر فوت هلن را هم به او داد و گفت که آن‌ها فقط دو سال با هم زندگی کردند. حتا نامه‌هایی طی ده سال همچنان به دستش می‌رسید را لارسن می‌نوشت.

وقتی زنورکو متوجه‌ می‌شود نامه‌ها از طرف اوست با خشم او را از خانه‌اش بیرون می‌کند. در آخر دوباره صدای شلیک گلوله می‌آید. این بار لارسن با ذوق برمی‌گردد و زنورکو به او می‌گوید که برایش نامه‌ می‌فرستد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *