نوشتن داستان به همین راحتی ها نیست

نوشتن داستان به همین راحتی ها که فکر می کنی نیست. کسی که وارد این مسیر شود متوجه می شود که وصل کردن صحنه های مختلف به هم و ایجاد تعلیق و کشمش برای جذابیت اثر نیاز به ذهنی باز دارد. اگر در میانه ی مسیر گیر بیفتی باید همه چیز را از ابتدا آنالیز کنی تا ببینی شخصیتت را درست می شناسی یا نه. حتی رفتار های معمولی شخصیت را باید بدانی. فضایی که قرار است در آن قرار بگیرد او را تبدیل به چه آدمی می کند. مثلا وقتی عصبانی می شود دقیقا چه عکس العملی نشان می دهد.

گاهی یک داستان را می خوانیم و اصلا به این سمت قضیه که چقدر یک نویسنده برای جمله به جمله ی اثر وقت گذاشته توجه نمی کنیم. اینکه اتفاقات و حوادث را چطور کنار هم چیده تا توی ذوق نزند و پرداختن به شخصیت و فضای اثر چقدر با جرئیات و دقیق روایت شده است.

وقتی دقت می کنیم متوجه می شویم حتی نوشتن یک اثر معمولی هم کار هر کسی نیست. شاید ایراد بگیریم و بگوییم فلان جا نباید اینگونه میشد یا سر دو ساعت یک کتاب را تمام کنیم. اما یک نویسنده شاید روی آن اثر دو سال وقت گذاشته باشد.  اگر یک مخاطب جدی متوجه ی اشتباهی در آن شود پس یعنی نویسنده در بازنویسی ها کوتاهی کرده است. اما این نکته را فراموش نکنیم که حتی برای بدترین اثر هم کلی زحمت کشیده شده است.

 

دو خط بالا را داشتم می نوشتم که ناگهان صدایی از پشت بام خانه ی بی بی، قلبم را لرزاند.

موش بازیگوش در پشت بام

در پشت بام به دلیل وجود خرت و پرت و باز بودن راه، موش ها در آن پرسه می زنند و قطعا دنبال غذایی هم می گردند. در پشت بام از تلویزیون و فرش دایی جان گرفته تا لباس ها و کتاب های قدیمی یافت می شود. ممکن است حتی کتاب هایی که مادرم در دوران تحصیل خواند هم هنوز موجود باشد.

موش ها خیلی موذی و بازیگوش هستندو حتی گربه را هم سرکار می گذارند. حتما تام و جری را به خاطر دارید که خیلی از اوقات گربه موفق به گرفتن موش نمی شد یا اگر می گرفت باز موش با ترفند هایی از دستش در می رفت.

وقتی از بالای سرمان می گذرند حس می کنم چیزی دارد روی سرم می ریزد بس که صدا نزدیک است. بی بی می گفت گربه هم گاهی به بالاپشت بوم می رود. کاش گربه موفق شود یک لقمه ی چربشان کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *