قاپیدن فرصت ها و یافتن رگه های طلا

 

در یک معدن طلا، شمش های طلا در قفسه ها چیده نشده اند! رگه های طلا مخلوط با سایر سنگ ها و مواد پنهان هستند. چشم تیزبین و طلا شناس برای تشخیص این رگه ها لازم است و سپس مرحله ی «فرآوری» ضروری است که طلا از سایر مواد جدا شود.

در زندگی هم فرصت های طلایی همچون شمش های طلا در قفسه چیده نشده اند بلکه همچون رگه های طلا در لا به لای سنگ ها و کانی های دیگر فروخفته اند. گاهی فرصت طلایی امروز زندگی شما، فرصت آموختن مهارتی است که زمانی نه چندان دور، چنان به کار می آید که تغییرات عمده در زندگی تان ایجاد می کند؛ گاهی فرصت طلایی امروز، آشنایی با کسی است که راه های جدید کسب درآمد یا صرفه جویی را به ما می آموزد و گاهی فرصت طلایی امروز، یک آگهی در روزنامه است که مسیری تازه برای فعالیت را به ما معرفی می کند.

همان طور که برای کشف طلا نیار به «تیز حسی» داریم برای کشف فرصت های طلایی هم نیاز به تیز حسی داریم.

– من این سرنوشت را نمی خواهم

– دکتر محمدرضا سرگلزایی

دیر آمدم اما زود نخواهم رفت

برای ترسیم آینده ای که تمام زیبایی های رویای ما را داشته باشد نیاز به برنامه و گام های هدفمند داریم. نیاز داریم از میان این زندگی که خیلی از روز هایش برایمان خسته کننده و غمناک است دیدمان را عوض کنیم و رگه های طلا را از میان تمام آنچه همیشه مقابل دیدگانمان هست ببینیم و بیرون بکشیم.

همه ی آدم ها همچین دیدی ندارند. کسی رگه های طلا را می بیند که به جزئیات توجه کند. بله حرف زدن ساده است . زمانی می توانی بگویی من موفق شدم که در عمل انجام شده قرار بگیری و یک جواب مناسب ارائه دهی. دستپاچه نشوی بلکه با دستت پاچه های شلوارت را بالا بزنی. پایت را حتی شده در گل و لجنی که در زندگی و موقعیت ها برایت رقم زده اند فرو کنی و با سختی در این مسیر پیش بروی. عوامل مزاحم را کنار بزنی آنوقت می توانی موفق عمل کنی.

موقعیت های سر راهمان کم نیستند فقط ممکن است ما ریسک پذیر نباشیم تا قدم اول را در این مسیر بگذاریم.

از باختن و شکستی که دلمان را به لرزه می اندازد بترسیم، از جواب رد دریافت کردن و فکر کنیم دیگر همه چیز تمام شده است و فرصتی برای ادامه دادن نیست.

فرصت ها

همیشه فرصت باقی ست. فقط باید دست بجنبانیم. مرگ است که فرصت های دنیایی را کاملا از ما می گیرد. وگرنه ما حتی زمانی که حوادث بدی را هم از سر گذرانده باشیم باز می توانیم به آخرین گلوله دلخوش کنیم. و آن را به سمت اهدافمان شلیک کنیم.

درست است احتمال نشستن در وسط سیبل تنها پنجاه درصد است اما باید شانسمان را امتحان کنیم چون می دانیم فرصت ها را نباید از دست داد. هر لحظه از زندگی یک فرصت است . همین نفس کشیدن، دیدن طلوع و غروب خورشید، شنیدن آواز بی نظیر پرندگان، داشتن پدر و مادر، خندیدن و داشتن یک دوست خوب و از همه مهم تر سلامتی.

همگی فرصتی هستند تا بتوانیم به رشد و ساختن آینده و هدفی که در سر می پرورانیم جامه ی عمل بپوشانیم.

نواختن آهنگ زندگی سخت است فقط کافیست شروع کنیم. شاید اوایل صداهای ناکوک آزارت دهد اما تا این ها را تحمل نکنی قطعن به یک آهنگ کوک و منظم نخواهی رسید.

قدم اول را با یک بسم الله بردار و بدان اعتماد به خود یعنی اعتماد به خدایی که خالق توست. پس اگر حس کردی آخر خط هستی همان مسیر را برگرد و از نو بساز. عیبی ندارد تکراری ست. شاید در همین تکرار فرصتی نهفته باشد که تو اولین بار متوجه اش نشده باشی.

مطالب مرتبط

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *