چالش ۱۴ روز ۱۴ کتاب

چقدر به چالش کشیدن خود سخت است طوری که لحظاتی حس می کنی دیگر راهی نداری و بینهایت خسته می شوی. با خودت می گویی این بار تمام کن دیگر خودت را درگیر چنین چالشی نکن. شاید دلیل عمده اش این باشد که وقتی هر روز باید یک کتاب را کامل تمام می کردم دیگر وقتی برای نوشتن نمی ماند و این یک عذاب وجدان بدی وارد ذهنم می کرد.

انگار هزار کار نکرده داشتم و در سرم غوغا بود. واقعا چه سخت است روی یک چیز تمرکز کنی در حالی که در طول روز کلی کار دیگر هم داری.

انگار بیش از اندازه محتوا وارد ذهنم کردم و نیاز دارم چند روز را راحت تر بگذرانم. البته این روز ها هم چندان بد نبودند اما چون عادت نداشتم برایم سخت بود.

مثلا هر زمان که وارد اتاقم می شوم چشمم به کتاب می خورد و یادم می افتد که باید تا شب تمامش کنم. اگر تمام نشود هم آسمان به زمین نمی آید اما چالش با موفقیت به پایان نمی رسد. حتما می گویی از کی تا به حال اذیت کردن خود نامش موفقیت شده ؟ اما من خودم را اذیت نکردم بلکه داشتم نفسم را تربیت می کردم و به نوعی ذهن یک وقت هایی باید از عادات همیشگی دور شود و سمت کار هایی برود که هیچوقت انجامشان نداده است.

در نهایت فکر می کنم این تجربه ی متفاوت و خوبی بود. درست است سه کتاب که حجم زیادی داشتند را تا نیمه خواندم اما روز بعد سراغ کتاب بعدی رفتم و به خودم گفتم هیچ عیبی ندارد و تو می توانی بعد از اتمام چالش ادامه را بخوانی. چون واقعا آن روزها دیگر نمی کشیدم که ادامه بدهم.

در کل از خودم راضی بودم. وقتی کتابی را می خواندم و تمام می شد انگار کل روزم مفید بود. قبل تر حس می کردم این کار بسیار سخت و نشدنی ست اما حالا می بینم راحت می توانم صد صفحه از یک کتاب که روان و داستانی باشد را می شود خواند و البته در آن غرق شد، لبخند زد، اشک ریخت و لذت برد. آنقدر خواندن تک تک کتاب ها به من انرژی می دهد که بعضی روز ها حس می کنم می توانم باز هم بخوانم.

تعهد به خود

و این تعهد به خودم و خواندن کتاب ها باعث شد جزو اولویتم قرار گیرد و مثلا یک روزهایی فیلم دیدن کاملا لغو می شود چون کتاب تمام نشده و باید بخوانم تا قبل از خواب تمامش کنم. کاش همیشه چنین چالش هایی در زندگی داشته باشیم حس می کنم اینطوری قوی تر هم خواهیم شد. حالا در هر زمینه و کاری می تواند اجرا شود.

درست است یک سری کار ها و کتاب ها خواندنشان فعلا متوقف شده است اما این روز های آخر سال و انجام این چالش به من ثابت کرد که تو می توانی کتاب های بیشتری بخوانی و همزمان کتابی را دوباره بخوانی تا تکرار هم در برنامه هایت باشد.

تنها کافیست برایش وقت بگذاری. مثلا به خودت بگویی این یک ساعت فقط برای کتاب خواند است و نباید هیچ کار دیگری انجام دهم حتی یک لحظه هم نباید گوشی را بردارم و در فضای مجازی پرسه بزنم.

تو به خودت قول می دهی و شکاندن آن یعنی از اول شروع کردن چیزی.

مثلا به خودت می گویی من باید یک ساعت بخوانم و در این یک ساعت کار دیگری نکنم. اگر وسطش سراغ چیز دیگری بروی بازنده می شود. به قولی در بازی میسوزی و باید از اول آغاز کنی. این اصلا خوب نیست چون تو با خودت می گویی خب کی می خواد باز از اول این کارو انجام بده. برای همین عزمت را جزم میکنی که فقط همین دقایق ذهنت را روی یک چیز متمرکز کنی.

مدام بین خواندن کتاب ها وسوسه می شدم  و دستم سمت گوشی می رفت اما باید خودم را کنترل می کردم و روی نفسی که مدام می گوید عیبی ندارد محکم بزنم که دیگر این حرف را نگوید. گاهی اوقات هم نمی توانستم کنترلش کنم و وسط کتاب خواندن حواسم پرت میشد.اینگونه می شود روی قدرت صبر کار کرد.

چالش های صبر ساز

چالش چهارده روز چهارده کتاب به من آموخت هر کتابی برای خواندن به زمان ویژه ای نیاز دارد. همه ی کتاب ها را نمی توان در یک روز خواند و به پایان رساند. این کار ممکن است حالت را بگیرد و حوصله ات را سر ببرد اما از طرفی فهمیدم چقدر زمان دارم در طول روز که می توانم بیشتر ازشان استفاده کنم و به جای پرسه های بیهوده در فضای مجازی مثلا یک نمایشنامه بخوانم و اتفاقا مفاهیم ارزشمندی را هم در طی یک روز دریافت کنم و یاد بگیرم چگونه گفتگو های بهتری را در داستان هایم بگنجانم.

بسیار خوشحالم که توانستم بیشتر کتاب هایی که انتخاب کردم را بخوانم و فقط سه کتاب نصفه کاره ماندند که حتما آن ها را طی زمان می خوانم چون نیمه کاره رها کردن برایم خوشایند نیست.

اگر از من بپرسی پیشنهاد می کنی من هم این چالش را انجام دهم؟ می گویم قطعا امتحانش به ضررت نیست زیرا تجربه ای تازه بدست خواهی آورد.

از وقتی کتاب تولستوی و مبل بنفش را خواندم دلم می خواست چالشی که نویسنده ی کتاب که شخصیت اصلی داستان هم بود را انجام دهم. نینا سنکویچ بعد از مرگ خواهرش، چالش یک سال هر روز یک کتاب را برای خودش تجویز کرد.

در این کتاب او از تجربیاتش و کتاب هایی که خواند گفته است و برای من بسیار جالب بود که یک روز این چالش را انجام دهم.

من اینگونه چالش ها را با عنوان چالش های صبر ساز نامگذاری کردم و فکر می کنم چالش ها صبر و تحمل ما را محک می زنند. اینکه چقدر می توانیم در طی همان روزی که درنظر گرفتیم پای عمل کردن به آن کار بمانیم و حتی اگر خسته شدیم همچنان ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

2 پاسخ

  1. به اتمام رسوندن این چالش رو بهت تبریک میگم:)

    هرچالش باوجود سختیاش واقعا به حرکت آدم توی مسیر کمک میکنه. خود من روشن شدن موتور داستان‌نویسیم رو مدیون چالش‌های داستان نویسی هستم:)

    به امید چالش‌ها و موفقیت‌های بیشتر تو سال جدید😊✌🏻

    1. ممنونم زهرا جان
      بله واقعا چالش ها آدمو بزرگ میکنن . انگار هلت میدن که انجامش بدی. چقدر هم عالی، مشتاقم بیام توی سایتت و داستان هاتو بخونم.
      ان شا الله ، محبت داری. موفق و پیروز باشی دوست عزیز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *