چهار راه افکار

فکر کن در چهار راه افکارت ایستاده ای هر طرف یک علاقه و مهارت وجود دارد و سر چهار راه هم طبق معمول چراغ راهنما هست.

باید در این زمان کوتاه که چراغ سبز است؛ سریع به سمت همان راهی که می خواهی بروی. اگر در آن لحظه ذهنت مشغول، سرت در گوشی و یا اتفاقات دیگر حواست را پرت کرده باشد ماشینت بی حرکت می ماند و این زمان را از دست می دهی.

قطعا ماشینی که پشتت ایستاده با بوق های ممتد می خواهد به تو بفهماند که راه باز است و چراغ سبز شده پس چرا نمیروی.

تو تا به خودت بیایی و گازت را بگیری. ماشین ها همینطور ازگوشه و کنارت با بوق و حرف و شاید فحش و داد و بیداد رد شوند.

این دقیقا زمانیست که تو فقط مشغول فکر کردن هستی و میگویی خب فردا دیگر میروم سراغ این کار و انجامش می دهم.

در حالی که یک سال است و همینطور فردا ها دارند میگذرند ولی اگر زرنگ باشی میفهمی اینجا دیگر مانند پشت چراغ قرمز برایت بوق نمیزنند تا حواست جمع شود.

اینجا آدم ها سکوت می کنند و دنبال اهدافشان می روند. توجه نمی کنند که تو کجا هستی و چه میکنی؛ اصلا مگر اهمیتی هم دارد.

فقط روز به روز  تعداد افراد بیشتری در حال سبقت گرفتن از تو  هستند مخصوصا اگر هدفی مانند هدف تو داشته باشند.

و ایده ها یکی یکی چیده میشود. ناگهان میزنی توی سر خودت که این ایده برای من بود و من در ذهنم داشتم چرا این فرد ایده ی مرا دزدید.

خب اینجا هیچ کسی حق را به تو نمی دهد چون  هیچ سندی نداری فقط هر روز ایده ها از ذهنت عبور می کردند و تو  آن ها را نادیده می گرفتی .

بگذار ایده ها روانه شوند. حق اجرا بهشان بده.

***

وقتی شروع می کنی هر روز اگر آن کار را انجام ندهی یا برایش تلاش نکنی. یک عذاب وجدانی سراغت می آید و میگوید چرا امروز این کار را انجام ندادی یا حس می کنی با وجود کار های دیگر باز هم روزت یک چیزی کم داشت انگار هیچ قدمی برنداشتی.

قدم ها هر روز بیشتر می شود شاید صد هزار قدم برداری اما هنوز حس کنی همان نقطه ایستاده ای.

نباید نا امید شوی زیرا تازه این شروع کار راست و ناامیدی یعنی تو کم آوردی اگر تا همین جا هم رهایش کنی، بعدا اگر خواستی شروع کنی آن صدهزار قدم به هیچ تبدیل می شود.

آیا حاضری این همه تلاش در سطل زباله ریخته شود و خستگی های اول راه هیچ شود؟

ما هیچوقت سختی ها ،شکست ها و بن بست هایی که در میان مسیر با آن ها مواجه شدیم را فراموش نخواهیم کرد زیرا آن ها ما را رشد دادند و خیلی چیزها فهمیدیم که تا قبل از شکست یا در حالت سکون متوجه اش نشده بودم. همه چیز در موقع انجام کار تازه بروز می کند مخصوصا کم و کاستی ها .

بعضی اوقات هم ایده های بکر و بهتر در موقع کار به ذهن خطور می کنند. اینجاست که بهتر می توانی بسازی.

حالا از جایت بلند شو آره رفیق به تو می گویم همین تویی که می گویی: من که ایده ای ندارم اصلا نمیدونم چی دوس دارم، توی چی استعداد دارم و…

برو دنبالش، پیدا کن همان چیزی که تو را سر ذوق بیاورد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *