چه هدفی در زندگی داری؟

در این دنیا دنبال چه می گردی؟ آیا هنوز هم فکر می کنی دلیلی برای زندگی کردن نداری؟

آیا تا به حال به داستان زندگی ات توجه کرده ای؟

کمی فکر کن و ببین چه اتفاقاتی در طی زندگی برایت پیش آمده است.

حتی آن هایی که به ظاهر چیز کوچکی بوده اند را هم عمیقا در نظر بگیر . روز هایی که گذراندی را به یاد بیاور و

دربارشان بنویس. شاید با یادآوری شان خاطرت مکدر شود اما گاهی لازم است برگردی و ببینی اصلا چه روز هایی

را از سر گذراندی تا به این نقطه رسیدی و حالا روزمرگی و بیهوده زیستن دارد چون طناب داری بر گردن، خفه ات

می کند و گاهی حس می کنی برعکس آویزانت کرده اند و بیش از اندازه خون به مغزت رسیده است.

حالا که به گذشته فکر کردی و هر آنچه به یاد آوردی نوشتی خودکار را روی کاغذ رها کن و بنشین چند دقیقه ای

فکر کن . به زمان حال و به آینده، اینکه چرا هدفی در زندگی نداری و می گذاری زمان گرانبهایت همینطور بیهوده

تلف شود. اگر جوابی پیدا کردی روی کاغذ بنویس شاید همان دقایق ابتدایی چیزی به ذهنت نرسد و گیج شوی.

اما بگذار ذهنت آزادانه دنبال پیدا کردن کار های مورد علاقه ات برود . در چه کاری فکر می کنی استعداد داری؟

همان ابتدا نگو هیچ کار! چون همه ی ما آدم ها بالاخره در چیزی مهارت اندکی داریم که می توانیم سراغش برویم

و با تمرین مستمر تقویتش کنیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *