هر بار که به نوشتن می اندیشی از خودت میپرسی چند بار دیگر باید بنویسم تا بتوانم به نقطه ی موردنظرم برسم؟ بعد سوالت بی جواب می ماند. گاهی اوقات نباید به چیزی فکر کرد، فقط باید به کار کردن ادامه داد. ممکن است زیادی فکر کردن درباره ی چیزی ما را از انجامش بازدارد. البته خیلی وقت ها هم برعکس عمل میکند؛ یعنی هر چه بیشتر فکر میکنیم روی عملگرایی مان تاثیر می گذارد و به اهدافمان نزدیک تر میشویم. مثلا تو به این فکر میکنی که آخر این نوشتن ها چه اتفاقی قرار است رخ دهد.
بعد با خودت میگویی خب همین تمرین ها شاهدی هستند از بهتر شدنمان. اگر متن های یک سال پیش را با حالا مقایسه کنیم قطعا متوجه ی پختگی قلم خواهیم شد. قلم فرسایی در این مسیر بی اندازه مورد نیاز است. نباید بنشینیم تا اتفاقی بیفتد بلکه باید هر چقدر در توانمان هست را بگذاریم و ادامه بدهیم.
داستان نیمه کاره
چند وقت پیش بالاخره سراغ داستانی رفتم که حدودا یک سال نیمه کاره رها شده بود. خودم را مجبور کردم که ادامه اش را هر طور شده بنویسم. بخش قبلی را خواندم حس میکردم چقدر نوشتن ادامه اش برایم سخت است و اینکه یک داستان به یک طرح و پیرنگ مناسب نیاز دارد اما این داستان چندان از این اصول پیروی نکرده است.
نمی توانستم همینطور رهایش کرد. از طرفی هم ارزشش را نداشت که از ابتدا رویش کار شود و وقت بگذارم. با خودم گفتم هر روز حداقل سیصد کلمه یا یک ساعت روی آن کار می کنم. مثلا اگر قرار نیست تمام یک ساعت دستم روی صفحه کلید و در حال تایپ کردن باشد بلکه می توان در این یک ساعت به ماجرا فکر کرد و اینکه چطور و چگونه پیش برود و به پایان برسد.
نمی خواستم ناامید شوم. در میان افکارم به این نتیجه رسیدم که یک داستان تر و تمیز نیاز دارد روزها و ماه ها و حتی سال ها برایش وقت گذاشت تا تمام قوانین نوشتن خیلی اصولی رعایت شود و چقدر این مسیر می تواند سخت و طاقت فرسا باشد. به همین سادگی ها نیست. باید عرق جبین ریخت و خشک کرد.
کتاب ها، راهنمای ما
هنگام نوشتن یک اثر کسی چندان نمی تواند کمکمان کند و خودمان باید همه چیز را تعیین کنیم. اما حتما باید از کتاب های خوب به عنوان راهنما و کلاس درس استفاده کنیم.
اول از همه باید شخصیت ها را ساخت مخصوصا شخصیت اصلی که تمام داستان حول محور او می چرخد. تمام ویژگی های شخصیت را بشناسیم. حتی برایش تست های شخصیت شناسی و کهن الگو ها را انجام داد تا دقیقا با جنبه های مختلف و رفتارش در بخش های داستان آشنا شد. سپس طرح کلی آن را نوشت .
خواندن کتاب های آموزش داستان نویسی بسیار ضروریست. برای من که تشنهی خواندن و نوشتن هستم این کار با تمام سختی ها باز هم جذابیت خاص خودش را دارد. دلم می خواهد تا روزی که پا به سن می گذاریم این تشنگی ادامه داشته باشد و سیراب نشوم از منابع غنی فرنگ و ادبیات و داستان ها. البته ان شا الله توان کافی هم داشته باشم.
همین که هیچوقت پایانی برای خواندن و نوشتن وجود ندارد مسیر برایم بسیار هیجان انگیز می شود و دلم می خواهد در آن اسکی بروم. اسک کردن میان برف ها و کتاب ها بسیار لذت بخش است (البته من فقط دومی را تجربه کردم) و مرا به لذتی غیر قابل وصف می رساند.
4 پاسخ
لذت بردم زهرا جان👍👏🏻
ممنونم نگار مهربانم❤🌱
اسکی کلمات چه لغت خوبی حس تلاش میده به آدم اما روی برفی از کاغذ♥️♥️عالی بود زهرا جانم
عزیزید گلی جان. ممنونم که خوندید و نظرتونو برام نوشتید😍❤