نوشیدنِ آب حیاتِ نوشتن

می نویسم و می نویسم چنانکه آب حیاتی ست که دلم نمی خواهد از نوشیدن آن دست بردارم. هر چقدر پیش می روم این نوشتن مرا به سمت و سویی می کشاند که حتی فکرش را هم نمی کنم. جالب است . دنیایی سراسر شگفتی را در نوشتن بدست می آوری و می بینی. هر طرفش یک جور خاصی ست و هر آدمی هم دیدش به دیگری متفاوت است. نمی دانم چرا زودتر همراهش نشدم اما خوشحالم در سنی درست دوباره پی اش را گرفتم. می دانم دیر نیست ، زود هم نیست و من جای درستی ایستاده ام. باید بروم، آنقدر که به قله برسم. قله ی نویسندگی کجاست؟ یعنی همه به یک قله باید برسند؟

به نظر نمی رسد چنین باشد. ما خودمان قله های خود را می سازیم و شروع به فتح می کنیم. قرار نیست کسی وارد محوطه ی ما شود. ما با دامنه های متعددی روبرو هستیم اما هیچکس در دامنه ی ما نیست. قرار است با تخیل و تصورمان قله ای را بسازیم که هیچکس مانندش را ندیده است و حتی درباره اش نشنیده است و با تعریف و توصیف ما همه چیز روشن می شود. برای بقیه ی نویسندگان هم همینطور است.

هیچوقت نباید در نوشتن وارد رقابت شویم چون قله ها متفاوت اند و اگر کسی سریع تر به نوک قله ی خودش رسید. مایی که هنوز نرسیدیم غصه دار می شویم و حس می کنیم باختیم. در حالی که ممکن است ارتفاع قله هایمان متفاوت باشد برای همین او که قله اش کم ارتفاع تر بود رسید و برنده شد و ما هنوز نرسیدیم.

بعد که ما را با هم ارزیابی می کنند حس بازندگی ممکن است بهمان دست دهد و از نزدیک قله ی خودمان به پایین پرت شویم. ما نمی دانیم قله ی دیگری ارتفاعش چقدر است. حتی اگر دو نفر ارتفاع قله شان برابر باشد هم شرایط های ناهمسان آن دو را از هم متمایز می کند.

مقایسه ممنوع

من و تو شبیه هم نیستیم پس حق نداریم خودمان را با یکدیگر مقایسه کنیم. بد ماجرا آنجاست که بقیه ما را مقایسه می کنند و اندک حس اَلو گرفته ی درونمان هم به سمت خاموشی می رود و به خاکستر تبدیل می شود.

در حالی که می توانستیم ققنوسی شویم و در آسمان خودمان و بالای قله ی مختص خود پرواز کنیم و اصلا نگران نباشیم کسی جایمان  را می گیرد. فقط تلاش کافی را بکنیم تا حسرت نخوریم. وقتی تمام سعی ات را برای انجام کاری می کنی دیگر نباید به خودت خرده بگیری چرا نشد یا بد شد. باید بگویی که من با تمرین حتما بهتر خواهم شد و بهتر هم بشوی.

وقتی خودت را در آتش دیگران می اندازی توان نجات خود را نخواهی داشت. او خود را بیرون می کشد اما تو می مانی و آسیب هایی که متحمل شده ای.

قله ی خودت را بساز و از دامنه اش پیش برو تا به نوکش برسی. فتحش کنی و سپس بر فرازش ققنوس وار پرواز کن و به خودت افتخار کن و بگو من گوهری نایاب و ارزشمند هستم.

مطالب مرتبط

2 پاسخ

  1. وقتی تمام سعی ات را برای انجام کاری می کنی دیگر نباید به خودت خرده بگیری چرا نشد یا بد شد. باید بگویی که من با تمرین حتما بهتر خواهم شد و بهتر هم بشوی.
    )خیلی جمله خوبی بود.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *