عشق ثمره ی زندگی

به دیوار تکیه می دهی؛آهسته و سرخوران می نشینی و صورتت را در دست های مرطوب لرزانت پنهان می کنی.

چند لاخ موی قهوه ای از زیر روسری سبزت بیرون زده…

نمی دانی به کدام سوالم پاسخ بدهی. همیشه در این مواقع سکوت میکنی و فکر تا یک جواب دندان شکن

تحویلم بدهی. بیشتر اوقات حرف آماده در دامنت داری اما گاهی که اینطوری پیش می آید باز هم سعی

می کنی دنبال جملات مناسب بگردی. از جایم بلند می شوم و به طرف یخچال می روم .

دستم را که به سمت دستگیره اش می برم می گویی: چیزی در یخچال نداریم… تو چگونه فهمیدی دارم

در یخچال را باز می کنم در حالی که رویت آن طرف بود.

ناچار پارچ آب را برمیدارم و لیوان را تا خرخره پر می کنم. شاید بهتر باشد بروم برای خانه خرید کنم

اینطوری او هم بهتر می تواند فکر کند.
به سمتش می روم موهایش را از جلوی صورتش کنار می دهم و در اجزای صورتش عمیق می شوم.

گویا مغزم دارد خاطرات روز های نخست زندگیمان را جلوی چشمم می آورد.

خاطرات پرده ای میان نگاهم می کشند. می خواهم پسشان بزنم اما مغزم چنان اصرار می ورزد که توان مقابله ندارم.

چقدر خستگی روی دوشم مانده و بیرون نرفته است اما این عشق بود که همیشه سرپایم نگه داشت

تا بفهمم جهان بی عشق سامانی ندارد…

جهان بی عشق سامانی ندارد

فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست

که مردم عشق و باقی آب و خاکست

امیرخسرو دهلوی

همیشه وقتی این شعر را در جاهای مختلف می خواندم باورش نداشتم و می گفتم مگر همه ی

آدم ها در زندگیشان عشق وجود دارد؟!

یعنی اگر وجود نداشته باشد همه چیزشان بی معناست و در آن زمان که هنوز درکش نکرده بودم

می گفتم من که بدون عشق هم زندگی برایم سرشار از معناست.

حالا دریافتم عشق آنقدر وسیع و عظیم و پر قدرت است که در تمام چیز ها می تواند وجود داشته باشد

فقط ازدواج عشق نمی آفریند بلکه هر کس دیگر یا هر چیزی می تواند در ما انگیزه ای برای ادامه دادن باشد.

حتی خودم آن زمان به چیزی علاقه مند بودم اما نمی دانستم این هم جز همان معنا ها برای زندگی بود.

یاد کتاب درباره ی معنی زندگی از ویل دورانت افتادم راستش خودم هنوز کتابش را نخواندم

اما یک سری جملاتش را که خواندم ترغیب شدم آن را در لیستم قرار دهم.

کاش همیشه برای زندگی کردن دنبال چیزی باشیم که این زندگی را بهتر درک و لمس کنیم.

اینگونه بهتر معنای زندگی را می فهمیم. نمی دانم شاید هم خیلی درک معنای زندگی گاهی برایمان

سخت شود که اصلا یعنی چه ؟ زندگی کنیم که چه؟ خوب است بیشتر در این زمینه بخوانیم و فکر کنیم

اما بیش از اندازه فکر کردن راجع به این موضوع ممکن است ما را از مسیر اصلی دور کند و به بیراهه ها ببرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *