دیشب یولداش جونم، صبا در گروه این ۵ نفر پیامی گذاشت و مرا خطاب قرار داد: چرا چیزی منتشر نمیکنی؟ پاشم بیام بابل دعوات کنم؟
در جوابش نوشتم: آرههه، پس من انجام نمیدم که تو بیای. (ایموجی چشم قلبی و خنده)
یولداش صبا: اگه بنویسی میام.(ایموجی بوس و قلب)
من: خب چه بهتر از فردا منتشر میکنم. توی همین تعطیلات منتظرتم که بیای. (ایموجی افتخار به خود(خودم این اسم رو براش گذاشتم) و قلب)
یولداش صبا: منتظرم یولداش جون. (قلب)
همهی این حرفها شاید دلیل محکمی بود تا زهرا با تمام سرشلوغیها وقت بگذارد و بنویسد که نوشتن تمام وجودش را سبز میکند و ریشههای درونی را محکمتر.
البته این روزها با وجود وقت اندک، حداقل روزی یک بار مینویسم چون نوشتن پیوند عمیقی با قلبم دارد و این انکارناپذیر است.
نیروی محرک
همین باعث شد موضوعی را بیرون بکشم و کمی در رابطه با نیروی محرک بنویسم.
نیرویی که موجب میشود در هر شرایطی که هستی از جایت بلند شوی یا از جا بلندت میکند تا آن کاری که مهم است را انجام دهی.
نیروی محرک ما گاهی آدمها یا عوامل بیرونی هستند. و در بیشتر موارد آن نیرو باید از درون ایجاد شود تا دیگر نیاز به فردی در بیرون نداشته باشیم.
باید حواست را جمع کنی و از خودت این سوال را بپرسی دلیل من برای انجام فلان کار چیست؟
دلیلهایت را یادداشت کن؛ سپس کمکم آن نیروی محرک، درونی خواهد شد طوری که حاضری لای چشمانت چوب کبریت بگذاری اما کارت را به ثمر برسانی و وظیفهی روزت را انجام دهی.
محرکهای درون و بیرون را جدی بگیر که اینها عامل پیشرفت تو در هر کاری هستند.
هدف و اولویتت را از میان تمام آنچه برای خودت یادداشت کردی بیرون بکش و بگو این چند کار را باید طی زمانی مشخص در برنامهام داشته باشم.
نوشتن به اگر و اما وصل نیست
اگر نوشتن قرار است از ما آدم بهتری بسازد.
اگر قرار است ما را بیشتر با خودمان آشنا کند…
اگرها را کنار میگذاریم و میگوییم نوشتن به اگر و اما و ای کاش وصل نیست بلکه آنقدر بهمان قدرت میدهد که خودمان را با آن شارژ کنیم.
واقعیتش این است زمانی که از نوشتن دور میافتم شبیه معتادی میشوم که مواد به بدنش نرسیده و تمام وجودش درد دارد. گاهی اوقات میگویم کاش میشد خود را تکثیر کرد تا یکی در حال نوشتن باشد. یکی به علاقهی دیگرم، عکاسی بپردازد و دیگری مشغول کاری دیگر باشد که این روزها نیمی از وقتم را پر کرده است.
شفاف اندیشیدن
زهرا میخواهد شفاف بیندیشد اما ذهنش چنان مقاومتی از خود نشان میدهد که گاهی کلافهکننده میشود. دیروز صبح بدون برنامه قبلی سمت کتابهای نخواندهاش رفت و دستش را به سمت کتاب شفاف بیندیش برد و آن را برداشت.
گویا آلارمهای مغزش او را به سمت آن کتاب هدایت کردند. حالا میخواهد شفاف بیندیشد تا راه و بیراه را بشناسد. چند صفحه از کتاب را که خواند با خود گفت: من هم روزی باید کتابی از تجربیاتم بنویسم و به همگان بگویم که اگر اهل تغییر نیستید و درهای تغییر را به روی خودتان نگشودید، میتوانم جلوی تلف شدن عمرتان را بگیرم. فقط کافی است این کتاب را کنار بگذارید، بسوزانید، پسش بدهید، به کسی ببخشید، یا هر کاری غیر از خواندن آن.فرقی نمیکند چه کاری با آن میکنید، دقیق تصمیم بگیرید: یا از آن استفاده کنید یا کنارش بگذارید.
یعنی نویسنده آنقدر به آنچه نوشته ایمان دارد و میداند اگر انجام داده شوند موجب سعادت ما میشود که این حرفها را در ابتدای کتاب نوشته است.
اینکه بیاموزیم چگونه فکر کنیم و افکارمان را بازسازی کنیم و از آنچه ما را از خویش دور میسازد فاصله بگیریم. بعضی افکار چنان دیوانهکننده هستند که آدم باید تمام سعیش را بکند تا آرام آرام با ادله هر فکر را بیرون بکشد و از خود بپرسد این فکر مرا به کجا میرساند؟
چرا این فکر سراغم آمده است؟
آیا این فکر قرار است چیزی به من بیاموزد؟
چگونه این فکر میتواند سبب رشد من شود؟
و برای هر سوال دنبال جوابی درست و مناسب باشیم تا به نتیجه برسیم.
تغییر افکار
دریوس فروکس در کتاب شفاف بیندیش نوشته: وقتی یک طرز تفکر را در ذهنمان جا انداختیم، به ندرت تغییرش میدهیم. ما ترجیح میدهیم که افکار همیشگی را در سر بپرورانیم چون برایمان غریبه نیستند. یادمان دادهاند که چیزهای تازه ترسناکاند-پس برای اجتناب از آنها دست به هر کاری میزنیم. ما بنده عادتیم و ترجیح میدهیک به جای فشار آوردن به ذهنمان استراحتش بدهیم.
تا به حال چند بار تصمیم به تغییر افکارتان گرفتید اما ناگهان درست همان هنگام که مصمم شدید چالشی مقابلتان ظاهر شد؟
شاید خیلی این اتفاق برایمان پیش آمده باشد تا با هر چالش سنجیده شویم که آیا روی تصمیمان میایستیم یا دوباره ذهن ما را به نقطهی امن خودش فرامیخواند.
من تصمیم گرفته بودم که تنها به چیزهای مثبت فکر کنم و زمانی که این تصمیم را گرفتم افرادی مقابلم قرار گرفتند که ذهنم را تحریک کردند تا من باز هم به نشدنها فکر کنم اما درست همینجاست که باید خودی نشان دهیم و همچنان دیدمان به هر اتفاق مثبت نگه داریم.
چرا که میگویند: در پس هر رویدادی میتوان حداقل یک چیز مثبت بیرون کشید کافیست نگرشمان را عوض کنیم و درس خودمان را از آن بگیریم.
آخرین دیدگاهها