رونده و مستمرنده
چه بگویم. نمیدانم این روزها چگونه از احساسم بنویسم. حالم خوب است آنقدر که گاه تصور میکنم باید بنشینم و از غصه گریه کنم. میدانم
چه بگویم. نمیدانم این روزها چگونه از احساسم بنویسم. حالم خوب است آنقدر که گاه تصور میکنم باید بنشینم و از غصه گریه کنم. میدانم
از آن روزی که مقابل آینه ایستادم و از خودم پرسیدم تو کی هستی؟ زمان زیادی میگذرد. همان روزهایی که خودم را نمیشناختم و عمیقن
ساعت جلسه۱:۴۰ شب| امروز بعد از مدتها به خانهی روستایمان آمدیم. دلم برای اینجا تنگ شده بود. مخصوصن برای کتابخانهام. چون در اتاق آن خانه
چه بگویم. نمیدانم این روزها چگونه از احساسم بنویسم. حالم خوب است آنقدر که گاه تصور میکنم باید بنشینم و از غصه گریه کنم. میدانم
از آن روزی که مقابل آینه ایستادم و از خودم پرسیدم تو کی هستی؟ زمان زیادی میگذرد. همان روزهایی که خودم را نمیشناختم و عمیقن
ساعت جلسه۱:۴۰ شب| امروز بعد از مدتها به خانهی روستایمان آمدیم. دلم برای اینجا تنگ شده بود. مخصوصن برای کتابخانهام. چون در اتاق آن خانه
آخرین دیدگاهها