نمیخواهم در تکرار گم شوم. البته که تکرار خیلی وقتها خوب و ارزشمند است. باید تشخیص بدهی چه نوع تکراری خوب است.
دیروز در دورهی درستخوانی شرکت کردم. بخش مقدمه و عادتسازی را گوش کردم. و امروز تمام تلاشم را کردم تا بتوانم ریزعادتی بسازم. اینکه بتوانم بعد از هر لنگرگاه ریزعادتی را جاسازی کنم عالیست. لنگرگاه همان کارهایی هستند که تبدیل به عادت شدهاند و دیگر برای انجامشان فکر نمیکنی. چشم بسته انجامشان میدهی. مثلن در طول روز چندین بار گوشیات را چک میکنی. قبل از خواب مسواک میزنی. وقتی میخواهی آب بخوری به این فکر نمیکنی که چطور آب را در لیوان بریزی. وقتی بدون فکر کاری را راحت انجام می دهی یعنی عادت شده و در ناخودآگاهت کاملن نشسته است. پس برای ساخت عادت ابتدا ریزعادت میسازیم تا برای مغزمان باورپذیر باشد. مثلن به کسی که اصلن کتاب نمیخواند ناگهان نمیگوییم امروز صد صفحه کتاب بخوان چون مغزش قبول نمیکند و مدام نتوانستن را سد راهش میکند. حق هم دارد چون واقعن این کار را تا به حال نکرده است. بلکه میگوییم روزی یک صفحه بخوان همین هم خوب است. زمانی که عادت شد می توانیم بیشترش کنیم. به نظرم موضوع عادتسازی خیلی عمیق و جالب است. مخصوصن وقتی مغز میخواهد عادتی را نهادینه کند و نورونها مدام در حال تلاش برای به هم رسیدن هستند. خدایاشکرت بابت این همه شگفتی که در درونمان است. واقعن بابت این مغز پیچیده و هوشمند باید هر لحظه شکرگزار بود.
امروز ۳۰ صفحه از کتاب سرخ و سیاه را بعد از مدتی دور افتادن خواندم. ۱۰ صفحه از کتاب پیرامون زبان و زبانشناسی را خواندم. چون هنوز تعداد خواندنهای امروزم تکمیل نشد میروم باز هم بخوانم. الان کتاب روزگار سورمهای نویسندة کتاب دوم از بهار رهادوست را میخواهم بخوانم.
تصمیم گرفتم ۵ تا ۵ دقیقه برای نوشتن و ۵ تا برای خواندن در نظر بگیرم. نردبانش را کشیدم تا هر پله که بالا میروم علامت بزنم. الان هم جلسهی تراپی داشتم و کلی اطلاعات خوب و تازه گرفتم. و خداراشکر بابت آگاهی. یعنی من همیشه میگویم آگاهی همه چیز است. با آگاهی راحتتر میتوان زندگی کرد و نفس کشید. خوشحالم از اینکه میتوانم خود و دیگران را دقیق بشناسم و ارتباطی بهتر بسازم.
آخرین دیدگاهها