اتفاقاتی که مسیر داستان را عوض می کند

*اگر با دقت به اتفاقاتی که در فیلم ها رخ می دهند نگاه کنیم و هر بار که با حسرت یا حرص هنگام تماشای فیلم می گوییم اه کاش این اتفاق نمی افتاد یا از یه مسیر دیگه می رفت و چه و چه … آنوقت می توانیم با سوال اگر این اتفاق بیوفتد و اگر آن اتفاق نیوفتد، کلی ایده داستانی پیدا کنیم.

قطعا پیش آمده که چنان مجذوب فیلمی شویم یا در بحر شخصیت ها فرو رویم که از ناراحتی دلمان بخواهد سرمان را به دیوار بکوبیم یا اشک بریزیم و با خودمان بگوییم اه چرا هر چی سنگه مال پای لنگه و این شخصیت باید درگیر این همه سختی و مشکل بشه. اگر فلان اتفاق نمی افتاد و او مجبور نبود انتقام بگیرد.

بعد هم با خودمان خواهیم گفت البته اگر این اتفاق ها نمی افتاد ماجرایی شبیه یک زندگی عادی پیش می آمد و دیگر قابلیت فیلم شدن نداشت یا فیلم ادامه دار نمی شد.

بخری جریانات باید در میانه ی فیلم جایگذاری شوند تا داستان از آن حالت خشک به حالت جذاب تبدیل شود. مثلا شده من چند قسمت از سریالی را ببینم و بعد از پایان هر قسمت از خودم بپرسم در ادامه اصلا قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ این دیگر نمی تواند ادامه دار شود چون فلان شخصیت کشته شد.

ولی نویسنده همیشه یک چیزی در چنته دارد تا ما را غافلگیر کند البته نویسنده ی زبر دست و خبره اینگونه است.

هر چه ایده و جرقه که در میانه ی داستان به سرمان می زند را باید بنویسیم و به شکل های مختلفی هم آن ها را آب و تاب دهیم و آخرش از میان آن ها متوجه می شویم کدام بهتر و جذاب تر شده است.

نوشتن با سوالِ : ” اگر این اتفاق بیوفتد چه می شود؟ ” همیشه ما را به مسیر های متفاوتی می کشاند و بهتر می توانیم فکرمان را به کار بیندازیم. شاید چیز های اولیه که به ذهنمان می رسد چندان خوب نباشد و یا خام دستانه باشند اما هر چه بیشتر یک ایده را بپرورانیم یا مدام دنبال ایده های نو بگردیم ذهن فعال تر خواهد شد.

آنگاه خودش دنبال ایده در همین دور و اطراف خودمان می گردد. گاهی خوب است سوالات عجیب مطرح کنیم مثلا بگوییم اگر روزی از آسمان خون ببارد چه می شود؟ اگر یک روز که از خواب بیدار شدیم به یک نوزاد تبدیل شویم چه اتفاقی می افتد؟ و سوال هایی از این دست ذهنمان را پویا تر و خلاق تر می سازد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *