خاص مثل ماه و خورشید

از خواب که بیدار شدم به دیدن خورشید رفتم. کمی که نگاهش کردم این فکر به سرم زد: اصلا خورشید چند ساعت از روز را می خوابد؟

بعد با خود به محاسبه پرداختم. گفتم اگر خورشید ساعت هشت شب غروب کند و به خواب برود تقریبا ده ساعت می خوابد. اصلا برای خورشید و ماه خوابیدن معنایی دارد؟

نمی دانم شاید مسخره یا خنده دار به نظر برسد اما گاهی از این فکر ها هم در ذهنم شکل می گیرد. اتفاقا فکر کردن به چیزها از جنبه های مختلف را دوست دارم.

اولش فکر کردم ماه بیشتر از خورشید می خوابد بعد دیدم این دو بیشتر به صورت شیفتی کار می کنند. یکی می رود و دیگری از شوی دیگر بالا می آید.

گاهی اوقات با هم در آسمان قرار می گیرند. وقتی همدیگر را ملاقات می کنند چه عکس العملی نشان می دهند؟  (شما حتما می گویید مگه آدمه که بخواد عکس العمل نشون بده!)

انگار خورشید بانویی ست که با بودنش همه جا روشن و شاداب می شود و ماه آن مردیست که در تاریکی ها چراغ راهمان می شود تا نترسیم. ما به هر دو به نوعی نیاز داریم.

خیلی وقت ها درباره ی چیز هایی دلم می خواهد بنویسم که تا به  حال کسی به آن ها نپرداخته، برایم لذت بخش است به کنه چیز ها فکر کنم. به عمقشان بروم و از درونشان نگاه کنم.

ما آدم ها تنها با تمایز ایجاد کردن است که متفاوت می شویم. چقدر آگاهی و مطالعه بهمان کمک می کند.

دلم می خواهد کتاب هایی را بخوانم که کسی نمی خواند نه آن کتاب هایی که انقدر مورد توجه قرار گرفتند تبدیل به کلیشه شدند. من آن کتاب هایی که در پستوی کتابفروشی مانده را دلم می خواهد پیدا کنم و بیرون بکشم. از آن دست کتاب های قدیمی که جلدشان کاهی ست و بوی خوش کهنگی آن ها را در برگرفته است.

دلم می خواهد چیز هایی را بخوانم که کمتر کسی سراغشان می رود. از نویسندگان مختلف بدانم و دایره ی شناختم را گسترش دهم.

اینکه جهانِ نویسندگان مختلف چقدر با هم متفاوت است و من چه چیز هایی می توانم از هر کدام بیاموزم.

همیشه می شود از هر نویسنده ای چیزی آموخت و آن را در نوشته ها استفاده کرد.

دلم می خواهد چیز هایی را بنویسم که هیچ کسی تا به حال درباره ی آن آنطور ننوشته باشد.

البته همه ی ما آدم ها شیوه ی مختص خودمان را داریم و اگر موضوعی بهمان بدهند محال است شبیه هم بنویسیم. گاهی شگفت زده می شوم از این همه متفاوت بودن افکار و ذهنی که انقدر قدرتمند است.

اینکه در آن واحد دو نفر در مقابل هم می نشینند و هر کدام به یک موضوع به شیوه ی خودش فکر می کند و راهی متفاوت را می رود که دیگری نمی رود. به اندازه ی تعداد آدم ها راه وجود دارد که بخواهد برود.

در برخی مسیر ها درست و غلط معنایی ندارد و هر کس هر راهی را برود آن راه برای اوست و درست است.

تمایز است که ما را بالا می برد و به بقیه نشان می دهد.

اگر همیشه بخواهیم شبیه بقیه عمل کنیم و کار هایشان را تکرار کنیم خوب نیست.

گاهی نیاز است خودمان سراغ کاری برویم و امتحانش کنیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *