اول اسفند باشد و چیزی در اینجا ننویسیم؟ اسفندی که برایم بسیار عزیز، زیبا و رویایی است. اسفندی که در آن متولد شدم و تصور میکنم هر روز شبیه یک ماهی در اعماق دریای درونم شنا میکنم تا روزی نهنگی شوم و جا برایم تنگ باشد و بخواهم با تغییراتی اساسی به درونم وسعت ببخشم.
ماه من نمادش ماهیست و من بسیار نمادش را دوست دارم. ماهی برای من یعنی دریا، دریا یعنی وسعت، بیانتهایی، بینهایت که هر چه میبینی تمام نمیشود. من از بینهایتها خوشم میآید. چون انسانم و انسان دلش میخواهد بینهایت سال عمر کند. بینهایت بار دوست داشته شود و بینهایت بار خودش را در آینه نگاه کند و بگوید چقدر تو زیبایی و هزار هزار بینهایت دیگر که به بینهایت زمان نیاز دارد تا گفته شود.
خدای ما خدای بینهایتهاست پس ما میتوانیم در دریایی از نعمتهایی که بهمان داده غوطهور شویم و هر روز شکرگزار داشتههایمان باشیم.
امروز باشگاه رفتم، کتاب خواندم، استراحت کردم، جلسه بازخورد سایت نویسنده شرکت کردم و برای نوشتن تمرین دوره خیلی دست دست کردم و تازه آخر شب بخشهایی از ویس را گوش دادم و با فکرهای زیاد به نتیجهای رسیدم. سپس کمی از آن را نوشتم. ساعت ۰۰:۳۵، همچنان منتظرم است که ادامهاش را بنویسم. شاید تا یک بنویسم بقیهاش را بگذارم برای فردا.
آخرین دیدگاهها