چرا باید بنویسیم؟ | دلایلی برای نوشتن

می خواهم در این پست با نوشتن، درباره ی نوشتن و هر آنچه به این کلمه مرتبط است بنویسم و تا جایی که می شود هر بار آن را بروزرسانی می کنم.

گاهی فراموش می کنم چه کسی هستم و چرا دارم اینجا زندگی می کنم. و برای شناختن خودم و ذهنیاتی که دارم شروع به نوشتن می کنم. شاید هر کسی راهی برای رسیدن به آرامش داشته باشد. من با نوشتن با خودم ، با آدم ها، با آفریننده ام حرف می زنم. بعد از نوشتن گره های ذهنی ام باز می شود. چه می شود که بعد از نوشتن از میزان آن حس بد، آن همه پوچی و تنهایی اندکی کاسته می شود؟

آیا نوشتن یک مخدر درون خود دارد که ما توان دیدنش را نداریم؟  نوشتن با ما چه می کند؟

به نظر من نوشتن  موجب می شود تمام رنج  های درونی و بیرونی که در لحظه دارد آزارمان می دهد را به حداقل برسانیم.

هنگام نوشتن ذهن هوشیار تر می شود. گویا بیشتر در رابطه با مسئله ای که دارد آزارمان می دهد فکر می کنیم. شاید با همین دغدغه ها و نوشتن شان بتوانیم به راه حلی مناسب هم برسیم. اصلا ممکن است انقدر گیج باشیم که نوشتن ما را به هیچ پاسخی نرساند. عیبی ندارد ، همین که توانستیم افکارمان را از باری که سنگینی اش داشت ما را زمین می زد ، خالی کنیم می تواند کمک کننده باشد.

 گام اول

برای کسی که تنهاست و نمی داند چگونه ذهن شلوغش را آرام کند، نوشتن گزینه ی خوبی است.

هر چه جاری می شود به حالت مکتوب در آوریم . اما اگر یک سری تفکرات آغشته به دیوانگی است و نمی خواهیم کسی روزی آن را بخواند. می توانیم بعد از نوشتن کاملا نوشته را از بین ببریم. اگر در کاغذ است پاره اش کنیم و اگر در سیستم است آن را حذف کنیم. البته فکر نمی کنم کسی مشتاق باشد صد ها و چه بسا به تدریج هزاران نوشته ی ما را بخواند مگر اینکه دنبال مدرکی برای خراب کردنمان باشد.

پس اگر فکر می کنید در نوشته تان از راز هایی پرده برداشتید و کسی ممکن است سراغشان برود، محوش کنید تا استرس این را نداشته باشید. زیرا ما در زندگی و مشکلات آنقدری استرس داریم که دیگر مجالی برای این نمی شود فراهم کرد.

این مدل نوشتن را حتما امتحان کنید. قرار نیست همه نویسنده شوند اما می شود با نوشتن آشفتگی ذهن را کم کرد. البته باز هم بستگی به میزان پیچیدگی شما و رنجی که درگیرش هستید ، دارد. اما این را بخاطر داشته باشید که امتحانش اصلا و ابدا ضرر ندارد.

ممکن است برخی زخم ها هنگام نوشتن باز شوند اما گاهی موجب می شوند شما آنچه که از گذشته ی تلختان به کسی نگفتید و به تروما تبدیل شده اندک اندک با بازگو کردنش حس بهتری پیدا کنید. بعضی چیز ها را نمی توان با هر کسی درمیان گذاشت  اما با نوشتن انگار داریم با یک رفیق حرف می زنیم و او گوش شنوایی برای حرف هایمان است و در سکوت مقابلمان نشسته تا بتوانیم راحت زبان بگشاییم.

دروازه های ذهن و دل که باز می شوند دیگر دستمان برای خودمان نیست . آن ها می خواهند بدون سانسور و با شفافیت لازم تمام آنچه بر ما گذشته را روایت کنند پس نباید جلویشان را گرفت.

 

گام دوم

مدتی که این کار را انجام می دهی ممکن است به نوشتن علاقه مند شوی. حتی کمتر برای حرف های شخصی به دوستانت مراجعه کنی که شاید یک جا حواسشان نباشد یا یک روز که دیگر دوستیتان بهم خورد بروند  و حرفی که زدید را به دیگران بگویند.

پس برای شناخت خودت می نویسی. بعد می بینی علاقه مندی و درباره ی موضوعات مختلفی که خودت دغدغه شان را داری می نویسی. در آن رابطه مطالعه می کنی تا بتوانی اطلاعات جامع تری برای نوشتن داشته باشی.

حتی شاید دوست داشته باشی نوشته هایت را منتشر کنی تا به بقیه هم کمک کرده باشی. اینگونه دیگر کسی نمی گوید تو مشکلی داری. شاید در این مسیر دوستانی هم دغدغه پیدا کنی تا با هم مسیری را طی کنید.

در هر حال باید حواست باشد قرار نیست هر دوستی که پیدا کردی درباره ی زندگی و گذشته ات پیشش حرف بزنی.

گاهی ما خام می شویم یا اینکه در لحظه احساساتی درونمان بروز پیدا می کند که ناگهان از چیزی که افراد زیادی هنوز درباره مان نمی دانند صحبت می کنیم. کنترل این احساسات ممکن است خیلی سخت باشد اما اگر از پیش تمرین کرده باشیم و کم کم  در موارد حساس حواسمان را سریع متمرکز کنیم دیگر این اشتباه تکرار نخواهد شد.

قطعا باید طی زمان این کنترل کردن را تمرین کنیم و یاد بگیریم تا در شرایطی خاص چطور رفتار کنیم. نه اینکه با یک حرف طرف مقابل سریع سفره ی دلمان را بگشاییم و فکر کنیم طرف خیلی راز نگهدار است. اتفاقا شناخت آدم ها سخت ترین قسمت قضیه است.

ما با نوشتن می توانیم به شناختی از خود برسیم تا ضعف هایمان را به نقاط قوت بدل کنیم. به مراتب این کار سختی ست اما قطعا با تلاش شدنی ست.

 

گام سوم

نوشتن برای بهتر زیستن

بسیاری از ما هنوز با گذشت مثلا دو یا سه دهه از زندگیمان آنطور که باید خودمان را نمی شناسیم . انگار یک روز هایی با غریبه ای مواجه می شویم که نمی دانیم چطور افسارش را به دست بگیریم تا آرامش از دست رفته اش را حفظ کند. اغلب موارد می خواهیم تمام آشفتگی ها را روی زندگی و روابط خانوادگی خالی کنیم در حالی که این ها همه به خودمان برمی گردد . شناخت ناکافی از خود و در کنارش نشناختن دیگران سبب بروز رفتار هایی می شود که گاه دست خودمان نیستند.

راستش همیشه فکر می کنیم یک چیز اشتباهی در درونمان در حال رخ دادن است اما با چند نفس عمیق و  بدست آوردن آرامشی نسبی  به خودمان که درون آینه نگاه می کنیم متوجه می شویم  باید بیشتر با خودمان حرف بزنیم و همچنین اگر مشکلی داریم با طرف مقابلمان صحبت کنیم.

همان لحظاتی که خودمان یا طرف مقابلمان بخاطر اتفاقی خشمگین می شویم باید سعی کنیم حرفی نزنیم که تمام چیز ها را خراب کنیم. بعد از خوابیدن بحث کاغذی برداریم و دلیل این بحث را بنویسیم. بعد راه حلی برایش پیدا کنیم. یعنی به نوشتن ادامه دهیم تا متوجه شویم در این موقعیت باید چه رفتاری داشته باشیم یا چگونه بعضی بحث ها را به حداقل برسانیم.

نکته ی مهم

آنچه مهم و حیاتی ست این است که ما به مسائل زندگیمان آگاه باشیم و طرف مقابلمان را هم آگاه کنیم البته اگر آدمی ست که دلش می خواهد اشتباهاتش را کسی به او گوشزد کند و این ویژگی را دارد که از هر کسی چیزی بیاموزد تا زندگی سرشار از آرامشی را تجربه کند وگرنه اگر شخصی آنقدر غرور داشته باشد که با گفتن یک چیز بخواهد به تو بفهماند فقط خودش درست می گوید به همچین شخصی نباید مستقیم چیزی را بیاموزیم بلکه باید راه های دیگری را امتحان کنیم.

این هم به شناخت ما از خودمان و طرف مقابلمان برمی گردد. پس حتی برخی اتفاقات و بحث و جدل ها را می توان با نوشتن و نتیجه گیری حل کرد تا دوباره تکرار نشوند و اگر نتیجه ای حاصل نشد از شخصی که اطلاعات بیشتری دارد بپرسیم تا بتوانیم حلش کنیم.

 

گام چهارم

نوشتن برای به سرانجام رساندن کار هایی که همیشه عقب می اندازیم یا جرئت کافی برای انجامش نداریم

همه ی ما آدم ها یک سری کار های عقب مانده داریم که هر روز آن را به روز بعد موکولش می کنیم. هرگاه خواستی از کاری فرار کنی برگه ای بردار و با این جمله شروع به نوشتن کن: چرا سراغ فلان کار نمی روم؟

دلیلی برای فرار از آن وجود دارد؟ آیا به اندازه ی کافی برایش آماده نیستم؟ چگونه باید آماده شوم؟

و چندین و چند سوال از خودت بپرس. همین سوال ساختن باعث می شود فکرت بیشتر درگیر شود.  و همان هنگام عمیقن با خودت بگویی چرا دارم طفره می روم؟ حتی می توانی بعد ازطرح سوال  در مرحله ی بعدی و ادامه ی نوشته ات بهشان پاسخ دهی. بنشینی آن کار را زیر ذره بینت بگذاری.

خودت را زیر ذره بین ببر

وقتی خودت و اعمالت را زیر ذره بین میگیری تازه برای ذهنت شفاف سازی می شود که دلیل فرار کردن چیست. می دانی اغلب ما فرار می کنیم چون چیزی را نمی دانیم. حتی نمی دانیم کاری که دوست داریم را چگونه آغاز کنیم یا برای خودمان سختش می کنیم. مثلا کار خودم را می گویم چون برای خودم اتفاق افتاده است خیلی زیاد هم اتفاق می افتد. شاید هر روز.

گاهی برای خودم برنامه می چینم که فردا داستانی که نیمه کاره مانده را بنویسم. مثلا هزار کلمه یا یک ساعت حتما پایش بمانم. این مقادیر باعث می شود که ذهنم قبل از انجام کار بگوید ولش کن فعلا برو فیلم ببین فردا انجامش میدهی. من هم که از خدا خواسته قبول می کنم و دوباره رهایش می کنم.

فردا باز هم همان آش و همان کاسه. اما اگر زرنگ باشی از خودت می پرسی چرا دیروز انجامش ندادم؟

بعد به خودت سخت نمی گیری و میگویی اگر هر روز پنج دقیقه هم بنویسی خوب است. اینکه کمالگرایی را کنار بگذاری و به کم خودت هم قانع شوی پس از یک ماه یا حتی کمتر یک داستان کامل خواهی داشت. داستانی که تکه تکه شکل گرفته است.

یک چیز دیگری هم هست اینکه بعضی ها جرئت انجام کار ها را ندارند  و همان ابتدا می گویند من که اصلا بلد این کار نیستم  باید اول در این زمینه عالی شوم سپس شروع کنم انجامش بدهم.

اتفاقا همانطور که داری هنری را یاد میگیری کنارش تمرین داشته باشی موجب می شود متوجه ی اشتباهاتت شوی و همان هنگام اصلاحش کنی. تو دیگر دنبال وقت مناسب نمی گردی بلکه بی فوت وقت دست به کار می شوی. این است معجزه ی نوشتن که آدمی را به اندیشیدن وادار می کند.

حرکتی جوانمردانه

نوشتن حرکتی جوانمردانه است. مخصوصا زمانی که نوشته ها را منتشر می کنیم. حالا می گویی چرا؟

چون کسی که می نویسد به عموم مردم و تمام مشکلاتی که وجود دارد فکر می کند و دنبال راهکار است تا بتواند اندکی حرف دلشان را به رشته ی نگارش درآورد.

شاید با دست به دست شدنش گره ای از گره ها وا شود. البته مهم این است که در نهایت دست چه کسی بیفتد وگرنه یک نویسنده که هنوز چندان معروف نیست، نمی تواند با یک نوشته روی بقیه تاثیری جدی بگذارد. آنقدر باید کار کند و بنویسد و برای خودش رسانه بسازد، مخاطبان پیگیر و خوب پیدا کند یا مخاطبان پیدایش کنند تا بتواند روی حجم بسیاری از افراد تاثیری مثبت بگذارد.

متاسفانه نویسندگی چندان مورد توجه قرار نمی گیرد. تازه چند سال است که شرکت ها و برخی کسب و کار ها متوجه شدند محتوای متنی خوب می تواند عاملی برای جذب مخاطب باشد

نوشتن می تواند روی ذهن افراد تاثیر بگذارد البته نه هر نوشته ای. پس برای اینکه بتوانیم بهتر بنویسیم باید بیشتر هم تمرین کنیم. تمرینی که جدیتمان را نشان دهد و اعلام کند که من در کارم بسیار جدی هستم و دارم برایش تلاش می کنم. با نشر نوشته ها به بقیه می گویی که من به خودم و کارم متعهدم و دارم در جهت اهدافم گام برمی دارم.

 

 

مطالب مرتبط

4 پاسخ

  1. نوشتن بهترین راه برای خودشناسی هستش. واقعاً کمک می‌کنه تا به خیلی چیزها با دید جدید فکر کنیم. شنونده خوبی باشیم. به اطراف و آدم‌ها بیشتر توجه کنیم. با نوشتن میشه وارد دنیای جذاب و جدیدی شد.
    ممنون از نکات جذاب و خوبت زهرا جانم💕💜🙏🏻

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *