در جهان خیال، با واژگان قدم میزنم
اینجا آموختههایم دربارهی نوشتن، نویسندگی، زبان و کلمات را با شما به اشتراک میگذارم.
شاتهای موفقیتآمیز| آموزش هنر عکاسی| قسمت سوم
برای خواندن قسمت قبلی کلیک کنید: قسمت دوم وارد شرکت شد. همه با تعجب نگاهش کردند. او هیچوقت دیر نمیکرد و خیلی کم پیش میآمد که مرخصی بگیرد برای همین برای بقیه سوال شده بود که چه اتفاقی افتاده است. وارد دفتر رییس شد. آقای فهیمی با دیدن او از
شاتهای موفقیتآمیز| آموزش هنر عکاسی | قسمت دوم
برای خواندن قسمت قبلی کلیک کنید: قسمت اول تارا مقابل آینهی اتاقش ایستاده بود و با خودش حرف میزد. هر موقع که انتخابهای زیادی پیشرویش بود بیشتر توی خودش میرفت. حس میکرد چیزهای زیادی در زندگی هست که هنوز تجربهشان نکرده است. از توی آینه چشمش به قاب عکس کوچکی
شاتهای موفقیتآمیز | آموزش هنر عکاسی| قسمت اول
از خستگی سرش را به صندلی تکیه داده بود. همه میدانستند او تنها کسیست که هیچگاه در تیم جا نمیزند اما انگار آن روز با بقیهی روزها فرق داشت. تارا تصمیمش را گرفته بود. او بارها استعفایش را روی برگهای مینوشت و پارهاش میکرد اما این بار مصمم شده بود