ارتداد

رمان ارتداد نوشته وحید یامین پور رمانی است سیاسی که با ماجرایی عاشقانه گره خورده است.

راوی قصه، مرد عاشقی است که عاشقانه های زندگی اش در دل این تاریخ معکوس رقم می خورد

و حالا در جایی از تاریخ ایستاده که هیچگاه رخ نداده اما به ما نهیب می زند که ممکن بود امروز

در جایی شبیه آنجا که او قرار گرفته، ایستاده بودیم.

داستان از ماجرایی درددناک و خونآلود در ۲۲ بهمن ۵۷ شروع می کند،

تاریخی که برای عموم آن زمان نشان شادی و پیروزی بود در این جا محمل وقوع حادثه ای تلخ می شود.

رمان «ارتداد» در در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است.

.

.

واقعا توصیفات گیرایی داشت و خودم را در فضای داستان تجسم می کردم!

دوستش داشتم و از خواندنش لذت بردم .

یونس و دریایی را می دیدم که با تمام عشق بحث های انقلابیشان بالا می گرفت.

اما تهش دریا موج برداشت و به دل جنگ و حوادث و … رفت و از حرکت ایستاد…

 

برشی از بخش های مختلف کتاب:

برخی عشق را چنگکی می دانند که نیاز های تنشان را به آن بیاویزند.

لحظه ای را که نیاز غلیان می کند حادثه عشق می نامند و آن را با تمنا می جویند

و آن گاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد می برند.

عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز می شود.

غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهین آمیز می دانم.

***

– یونس، عشق مهم تر است یا معشوقی؟
– عشق مهم تر است، دریا! فراق معشوق طاقت سوز و جانکاه است ولی فقدان عشق مرگ است.

عاشق بدون معشوق می سوزد و عاشق تر می شود، اما بدون عشق حیاتی نیست

که درباره چیستی آن حُکمی بکنیم.

***

ایمان، در هوای صاف و زمین آرام، محک نمی خورد.

تکان و طوفان آغاز پرسش است. شوک عمق ریشه های اندیشه را نشان می دهد.

شوک، شک می آفریند. گل آلود می کند و چُرت آرام روزمره را با کابوسی وحشت زا می گسلد.

شوک، شک می آفریند و شکیبایی می سوزاند.

پرسش نهالی است که در زمین اندیشه و شک می روید.

***

– یک روز خسته می شویم، یونس!
– از مبارزه؟
– از آنکه تیرهایمان همه به خطا می رود.
– شاید!

***

– وحشتناک است.سکوت به معنای آرامش نیست.

سکوت گاهی خیز برداشتن برای پریدن و نفس گرفتن برای فریاد کشیدن است.

این وضع نمی تواند پایدار باشد.

***

هر حرکتی از هر توقفی بهتر است. توقف به طور فزاینده خود را بازتولید می کند.

در توقف، رسوب می کنیم، بوی کهنگی و ماندگی می گیریم. انسان متوقف یعنی مرده؛

حرکتِ متوقف یعنی سکون؛ مبارزه متوقف یعنی سازش.

مردم باید دوباره گرمای حیات نهضت و مبارزه را حس کنند.

آن وقت زانو هایشان جان می گیرد و بر می خیزند.

***

ایمان و تردید همسایه اند. تنه به تنه هم می زنند و برای خود جا باز می کنند.

آن ایمان و یقین که بیایند و خنکای امن و آرامش را بدون تردید با خود بیاورند نمی دانم کی از راه می رسند.

***

شک مثل  جانور مرموزی کنج و کنار قلب پنهان می شود تا به وقت خواب آلودگی ایمان سربرآورد.

به گمان من شکِ بعد از یقین صدچندان مخوف تر از شکِ پیش از یقین است.

شک پیش از یقین به جلو می راند و شک پس از یقین زمین گیر می کند.

از شَک وقتی دور و بَر تو بچرخد، بیشتر می ترسم.

***

زمان هول انگیز و بی ملاحظه، به جلو می خزد و این ناتوانیِ بزرگی است که نمی توانیم به

عقب بازگردیم تا جلوی حادثه ای را بگیریم یا آن را به شکل دیگری رقم بزنیم.

زمان مانند دو دست  قدرتمند ما را به جلو هل می دهد و گاهی ما را میان حادثه ای ناشناخته پرتاب می کند.

ما در برابر زمان، شئی ناچیز هستیم که هراسان منتظر آینده ای نامعلوم نشسته ایم.

خدای خالق زمان، آن را بستر ابتلا ما قرار داده، گاه بلایی ویران کننده.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *