چگونه رویین تن شویم؟

اصطلاح رویین تن شدن را از دکترم شنیدم. حدودا هفت روز پیش بخاطر علائمی که داشتم رفتم تست کرونا دادم و تستم مثبت شد. همه چیز با سر درد پدرم آغاز شد.

در پی رنگ کردن خانه مان بودیم که دو سه روز بعد پدرم سر درد شدیدی گرفت. آن روز هوا خیلی گرم بود و پدرم برای خرید به بازار رفته بود و بعد از اینکه به خانه آمد از شدت سر درد به خوابیدن پناه برد اما انگار سر دردش قرار نبود بهتر شود.

همینطور ممتد درد داشت تا فردای آن روز که کمی بهتر شد. درست همان روز من پا درد گرفتم .

روز قبلش ورزش کرده بودم و فکر می کردم دلیل درد پا ورزش است اما شک داشتم چون اصلا هیچوقت بعد از

ورزش هچنین دردی نداشتم.
اینجا بود که استرس ها و نگرانی هایم آغاز شد و وقتی می دیدم پدر هم بی حال است دیگر نتیجه می گرفتم

حتما کرونا است. گویا ویروس انقدر سرعت انتقالش شدید بود که همان روز اول که با پدر در ارتباط بودیم ما هم درگیرش شدیم.

پدرم روز جمعه آزمایش داد و من خدا خدا می کردم که کرونا نباشد اما با تمام راز و نیاز ها و اشک هایم دیدم واقعا درگیر کرونا شدیم.

آن روز از شدت پا درد و کمر درد به زور روی پاهایم می ایستادم و می خواستم وانمود کنم که من مریض نشدم اما بدنم قبول نمی کرد.

شب با حالی بد به رختخواب می رفتم و خواب راحتی نداشتم. صبح شنبه من و مادرم و خواهرم هم آزمایش دادیم

و همگی تستمان مثبت شد. حتی مهیار  خواهر زاده ام هم حالش آن روز بد شد و فهمیدیم او هم درگیر شده است.

قبل از اینکه آزمایش بدهم مطمئن بودم که کرونا گرفته ام و دیگر قلبم تند تند نمی زد.

حتی موقع دریافت جواب آزمایش هم هیچ حسی نداشتم. دیگر درگیر شده بودیم و باید باور می کردم بعد از این

همه رعایت کردن بالاخره رنگ کردن ناگهانی خانه و انتقال ویروس از نقاش به پدرم باعث شد کرونا به درون بدن ما هم راه بیابد.
بعد از ظهر آن روز پیش دکترمان رفتیم. همیشه حرف هایش باعث میشد در اوج نگرانی انرژی بگیرم و مطمئن شوم که با دستورات و دارو هایی که تجویز می کند زود خوب می شوم.

اصلا گاهی کافی بود تا پیشش بروم و قبل از اینکه دارویی مصرف کنم با حرف هایش حالم بهتر شود.
آن روز بخاطر اینکه سرش شلوغ بود کلی صبر کردیم تا نوبتمان شود اما قطعا می ارزید.

دکتری که در این ایام کرونا اصلا ماسک نمی زد و من با خودم می گفتم چطور این همه مریض دارد ولی خودش مریض نمی شود. روی صندلی نشسته بودم و او در حال ویزیت مادرم بود که من چند سرفه کردم.

سریع گفت: اون ماسکتو در بیار باعث میشه بیشتر سرفه کنی . ماسک باعث میشه دوباره دی اکسید کربن وارد

ریه ات بشه و نتونه اکسیژن کافی دریافت کنه.

همیشه هم آنقدر علمی و کامل توضیح می دهد آدم می ماند چه بگوید. من هم ماسکم را پایین آوردم چون دیگر آب از سرم گذشته بود. قطعا اگر کرونا نگرفته بودم این کار برایم سختی زیادی داشت.

من به خودی خود هر وقت دچار استرس و تنش عصبی می شوم نفسم نمی آید آن لحظات هم کمی اینطور شده بودم. ماسک را که پایین کشیدم کمی که گذشت حالم بهتر شد.

دکتر با سرفه هایمان متوجه شد چند درصد از ریه مان درگیر شده است برای من از همه کمتر درگیر شده بود
می گفت فقط پنج درصد درگیر شده . در حالی که من از قبل مدام به این قضیه فکر می کردم و همین فکر کردن و ترسیدن باعث میشد نفسم درست نیاید.

صحبت که به ماسک نزدن رسید دکتر شروع کرد در این رابطه صحبت کردن. دکتر کاغذی را گرفت و گفت این چیه؟

گفتیم کاغذ. بعد گفت خب خاصیت کاغذ اینه که وقتی یه فندک زیرش بگیریم سریع با یه جرقه آتیش می گیره.

ما آدم ها هم مثل کاغذیم و مشخصه این ویروس بتونه وارد بدنمون بشه و درگیرمون کنه اما مهم اینه که خودمونو تغییر بدیم . منگنه ای را بالا گرفت و نشانمان داد سپس ادامه داد: این منگنه جنسش از آهنه هر چی زیرش فندک بگیریم آتیش نمی گیره . اینکه بتونیم مثل این منگنه آهنی بشیم مهمه. دیگه هر ویروس یا بیماری به سمتمون بیاد بدنمون

پسش میزنه. و خودش را مثال زد. من توی این مدت کرونا بیش از هشتاد بیمار کرونایی رو با تجویز هام درمان کردم و خدا رو شاکرم که خواست این کمک  از جانب من به آدما برسه.

هیچوقت هم پیش مریضای کرونایی ماسک نزدم پس اگه قرار بود بگیرم من اولین نفر باید بودیم و بعدش هم خانوادم اما تا الان که اینجا نشستم ما اصلا نگرفتیم.

با خنده گفت: نمی دونم چرا نمی گیرم دلم می خواد بهم تزریق کنن ببینم چجوریه. من دیگه رویین تن شدم.

دکتر که صحبت می کرد من آرامش می گرفتم و حس می کردم حالم بهتر می شود. با بعضی حرف هایش خنده ام می گرفت و از ته دلم آرزو می کردم بتوانم مثل دکتر رویین تن شوم.

با این صحبت ها به سرم زد درباره این قضیه بیشتر مطالعه کنم و بدانم . نمی دانم حتما کتابی در این رابطه وجود دارد اما این حرف ها ایده ای برای من شد تا هم به خودم کمک کنم و هم به کسانی که با مشکلی به نام ترس و افکار منفی در رنج و عذابند. دلم می خواهد کتابی با عنوان “چگونه رویین تن شویم؟” بنویسم.

به امید بهبودی کاملم تا بتوانم در این رابطه بخوانم و بنویسم. اما نمی دانم نوشتن این کتاب محقق می شود یا خیر.

همین حالا دارم فکر می کنم چه چیزی قرار است بنویسم. این متن را گذاشتم تا مصمم شوم و حتما به سراغش بروم.

چگونه رویین تن شویم؟ سوالی ست که این روزهایی که درگیر کرونا شدم بدجور ذهنم را درگیر خودش کرده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *